کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

پسرم اسطوره دنیای منی

اولین نظر ثبت شده از بابا رضا تو وبلاگ

مگه میشه بابا رضا بیاد نظر بذاره و ما براش سور نگیریم.(نظرات قبلی رو چون با موبایل میفرستادن به دست ما نمیرسید،اینم یکی دیگه از بد جنسی های روزگاره که یه نظر خشک و خالی رم واسه ما زیاد میدونه.)حالا خدا رو شکر این یکی رسید. مرسی بابا رضا جونمی جون جون     آری ای دوست تورا میخوانم من بدون تو عبث میمانم                        عشق تو روح به جانم دادست                 این زبان قاصر ازاین گفتار است       &n...
29 مهر 1392

رضا و کیان

سلااااااام نیم ساعتیه که دارم عکسای کیان رو از تولد تا امروز نگاه میکنم. هفت ماه گذشت و کودک ما لحظه به لحظه تغییر کرد و بزرگ شد. خدا رو شاکرم به خاطر سلامتیش، بخاطر تک تک خنده هاش و خدا رو شاکرم به خاطر وجودش. کیان، تو خواب نازه و داره تو خواب میخنده. بخند دلبندم. امیدوارم همیشه لبات بخنده. تو بخندی و دنیا به روت بخنده.   اما مامان پریسا................                    غم عالم تو دلشه. تو عکسا که نگاه میکردم، یهو، خیلی شدید و تهاجمی ، در یک حرکت غافلگیر کننده از سوی دلمان،  دلم برای خونمون و بابا رضا تنگ شد. دلم م...
28 مهر 1392

سرگرمی جدید پسر ما کیان

سلااااام یه سلام مخصوصم به بابا رضا این چند روزه به لطف مخابرات تلفن بخش عظیمی از ارومیه قطع بود که ما هم جزوش بودیم. البته بدهم نشد توفیق اجباری بود کلی از کارهای عقب مونده درسیم انجام دادم. دوباره یک ویروس بدجنس به پسر ماحمله کرده تنها نشونشم اینه که محل هیچ کسی نمیده. کلا بی حال شده و کسی رو تحویل نمیگیره بقیه چیزاش درسته خداروشکررررررر تازگیا وقتی دارم بالپ تاپ کارمیکنم کلی سروصدامیکنه ومیخواد که بغلش کنم اینم میشه نتیجه اش..     عاشقتم عروسکم .خدا کنه مریض نشی گل پسرم. خدایا مواظبش باش. ...
26 مهر 1392

حکایت دیشب من و کیان من

سلاااااااام     از وقتی اومدیم ارومیه این فسقلی عادت کرده که روزی یه ساعت سوار ماشینش کنن و بچرخوننش. دیروز بابا رسول کار داشت و عصری خونه نبود. کیان خیلی غر غر میکرد و منم خیلی دلم گرفته بود. تصمیم گرفتیم بریم کالسکه سواری. کلی شال و کلاه کردیم و زدیم بیرون. رفت و برگشتمون حدود یک ساعت و نیم طول کشید. یه بارم وسط راه مجبور شدیم کالسکمون رو پارک کنیم و به این فسقلی شیر بدیم. خلاصه کلی پسرکمان رو چرخوندیم و خوشحال که امشب خیلی خسته شده و زود میخوابه. اومدیم خونه.شیرش رو خورد و بعد از کمی بازی با مادربزرگ و پدربزرگیش گرفت خوابید. دیروز یه کمی دلم گرفته بود،عجیب دلم میخواست بابا رضا رو ببینم. تازگیا وقتی عصبی میشم یا استرس م...
21 مهر 1392

کیان من ،این روزها

سلام به همه دوستان عزیزم..... و یه  سلام مخصوص همراه با کلی بوس و آخیش و دلتنگی به بابا رضای گل خودمون که فکر کنم اولین مشتریه این پست باشه. بابا رضا جون سلام               رضای گلم سلاااااااااااااااااااام ما خیلی دوست داریم آقای کارآموز. عاشقتیم و دلمان برایت قدر یک نخود گردیده است.   بگذریم وبلاگ بچه که جای این حرفا نیست.   اگر از احوالات کیان کوچولو در اواسط هفت ماهگی بخوام بگم: اول اینکه خدا رو شکر داره به غذا خوردن عادت میکنه. مامان پریبا ،تو این زمینه خیلی فعاله و هر روز حتما سه وعده، صبحانه و نهار و شام رو به کیان غذا میده. وسطای روزم ...
19 مهر 1392

کودکم،روزت مبارک

  کودکی غنچه ای از رود صداقت به صفای آب است کودکی صفحه ای از عشق و محبت به شکوه ماه است کودکی سلسله ی اشک به دنبال سرشت است کودکی لاله ی سرخ است به باغ امید     آی مــــردم! روزِ ناز کودک است روز سرمســـــتی و ساز کودک است کودک است آییــــنه ی دل را صفا کودک است محصـــولی از عشق ووفا روز کودک مبارک   خداوند مهربان را هزاران بار شاکرم که لطف بودنت را به ما ارزانی داشت تا ما هم بتوانیم در این روز ،کودکی داشته باشیم و روزش را جشن بگیریم. روزت مبارک کودکم.نازنین مادر روزت مبارک.   اینم کادوهای روز کودک کیان: خاله زهرا یه کمپرسور.....بابا رسول یه ماشیم موزیکال پلیس....مامان پریبا یه گیتار موزی...
16 مهر 1392