طعمِ شیرینِ یک آرزویِ رسیده
سلاااااااااااااااام
امروز خدای مهربون با لطف بیکرانش آرزوی دو تا از دوستانِ عزیز منو برآورده کرد.
اول، دوستِ گلم،مثل هیچکس عزیز که باردار بودن و آرزو داشتن نی نی اش دختر باشه و امروز که جنسیت نی نی مشخص شد، خداوند مژده اومدن دختر نازش رو بهش داد.
دوست عزیزم مبارکت باشه.انشالله قدم دخترت خیر باشه برات.
و دومی،
دوست و همکلاسی دوران دبیرستان و فوق لیسانسِ من، مهسای عزیزززززززززززم، کسی که بیشتر از هرکسی تو دنیا منو درک میکرد و مثل من از همسرش(همکلاسیش) به علت تحصیل دور بود . الان که وبلاگ مهسا رو باز کردم، خبر قبولیش و رفتنش پیش همکلاسیمونو خوندم.
خیلی برات خوشحالم مهسای عزیز. بالاخره صبوری و تلاشت نتیجه داد. این دوریِ لعنتی بالاخره تموم شد. تا چند روز دیگه وارد مرحله جدیدی از زندگیت میشی و من تمام آرزوم اینه که دیگه هرگز این دوری رو تجربه نکنی. از این به بعد تو وبلاگتون خبرای خوشی و خوشبختیتونو میخونم انشالله.یه تبریک مخصوص هم به آرشِ عزیز که میدونم این مدت اونم حالش بهتر از مهسا نبوده.(فردا باید مهسا رو ببینم. شاید دیگه فرصتی نباشه.)
چقدر از خوشحالی دوستام خوشحالم. طعمِ شیرین آرزوی رسیده تون گوارای وجودتون.
خدایا یعنی میشه منم یه روز بیام و بنویسم دوری تموم شد، ما با همیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم
و ندایی که به من می گوید :
" گرچه شب تاریک است
دل قوی دار سحر نزدیک است. "
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا