کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

پسرم اسطوره دنیای منی

روزهای خوش 4 ماهگی

1392/5/24 17:12
255 بازدید
اشتراک گذاری

به به به چه پسر گلی چه پسر نازی.......پسرم به محض ورود به به چهار ماهگی آقا شد.دید امتحانای مامان تموم شده ،دیگه اذیت کردن مزه نمیده،پسرم سر به راه شد.مثل دسته گل ظهرا با ما میخوابه.شبا هم ساعت 12 میخوابه تا 9 صبح. عاشق بازی کردنه. شبا نیم ساعت با باباش اختلاط میکنه.میره میشینه رو شیکم باباش اینطوری

 

 

بعد با هم گل میگنن و گل میشنفن. منم اصلا نباید نزدیکشون بشم چون کوچک خان ناراحت میشه . جمع مردونس خبببببببب

تو این ماه کیان خیلی با دستاش بازی میکرد. با شکمش بازی میکرد.

 

 

با عروسکش اژی خیلی دوست شده بود و همش داره باهاش کشتی میگیره

 

 

با صدای بلند میخنده. جیغاش بلند تر شدن. ماما میگه ولی نمیدونه ماما یعنی من.این کار رو وقتی میخواد اعتراضش رو نشون بده انجام میده. فعلا ماما یعنی اعصاب ندارم

 

اتاقش رو خیلی دوست داره

 

 

با باباش جیمبو بازی میکنه

 

 

چهار ماهگی کیان همزمان شد با ماه رمضون. پارسال ماه رمضون من باردار بودم و آش نذری پختم و از خدا خواستم که نی نی ام سالم باشه منم هر سال این آش رو بپزم

این آش پارسالمون

 

 

اینم آش امسالمون

 

یک کیان خوشگل کنار آش نشسته.خدایا شکرت

تو چهار ماهگی کیان یه شب یه صدای عجیبی اومد و به دنبال اون کولر ما سوخت. تا فردا ظهر که کولر درست شه پسرمون نیم پز شد. اینم عکسش که بیحال افتاده یه گوشه

 

 

و در آخر ماه هم که واکسن چهار ماهگیش رو زدیم. یه کم تب کرد ولی خدا رو شکر بیقراری نکرد.اینم عکس واکسنی اش

 

 

در آخر این ماه هم چون مصادف با پنجمین سالگرد ازدواج ما بود سه تایی رفتیم آتلیه و عکس گرفتیم. هنوز عکس رو تحویل نگرفتیم. هر وقت گرفتم عکسش رو اضافه میکنم.

 

 

خدا رو شکر که رسیدیم به پنج ماهگی و میتونم الان به همه خبر بدم که کیان وبلاگ دار شد. هرچند قبل از افتتاح عمه  سودابه و دایی مهدی و شیرین جون (جاری سودابه جون) از وجود وبلاگ خبردارشدن. ولی بریم که به بقیه اطلاع بدیم.

                                                 هوررررررررررررررررررررررررررررررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)