کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 30 روز سن داره

پسرم اسطوره دنیای منی

یه پست طولانی بعد از یک غیبت نسبتا طولانی

1393/4/16 3:58
309 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااااااااااااااااااااام به روی ماه همه تون

خوبین؟؟؟؟؟؟؟؟

نماز روزه هاتون قبول دوستای گلم.

ما هم خوبیم خدا رو شکر.

دوباره مجبور شدم با کودک کوچولوی خودم راهی ارومیه بشم.

بذارین همین اول کاری بگم که امروز همچین حالم اونطور که باید خوب نیست.

فشار کاریم خیلی زیاد شده. انگاری هر چی که به آخر کار نزدیک میشه به جای اینکه احساس سبکی بکنی دل نگرونیا و استرسات بیشتر میشه.

استادم تاکید کرده که در یکسال آینده از ارومیه جُم نخورم. گفت میری تو آزمایشگاه و شب و روز کار میکنی.

حالا من نهایتا ده روز دیگه تو ارومیه بتونم دووم بیارم. باید برم برسم به زندگیم.....

این دفعه که میومدم ارومیه یه تصمیم سخت گرفتم و عملیش کردم.

مسیر تهران ارومیه قطار نداره و من همیشه 7 الی 8 ساعت تو فرودگاه منتظر پرواز میموندم. و کنترل کیان در این فاصله واقعا سخت بود.

با خودم فکر کردم که بهتره به جای 8 ساعت معطلی تو فرودگاه، برم 10 ساعت سوار اتوبوسِ تخت شو بشم و برم ارومیه. هم زودتر میرسم، هم کیان تو ماشین میخوابه.

اومدیم و رسیدیم.

به خوبی و خوشی هم رسیدیم خدا رو شکر.

خدا منو قربون همسفر کوچولوم بکنه که اینقدر خوب بود که من فقط از این سفر طولانی لذت بردم.

کیانِ عزیزم، بی نهایت ازت ممنونم. خدا در من چی دید که منو لایقِ مادریِ تو کرد. فرشته کوچولوی من،مهربونم، عاشقتم.

تا عمر دارم ماجرای این سفرمون و خوب بودن تو رو فراموش نمیکنم. مرسی که پا به پای من همراهم بودی تو این دو سال و اَندی.

من عمدا دو روز زود اومدم ارومیه که کیان بتونه با محیط و اطرافیانش ارتباط بگیره. وقتی کرمان بودم کیان اصلا دوست نداشت فیلم یا عکسی از ارومیه ببینه ویه مدتی بود که اصلا زهرا نمیگفت. منم میترسیدم وقتی میاد اینجا و من میرم دانشگاه به مشکل بخوریم ولی خدا رو شکر......

خدا رو شکر دیدن زهرا و مامانم و بابام تو ترمینال همانا و رقص بندری پسر من همانا.

کلا هر وقت هیچ کس نیست منو تحویل میگیره این فسقلی.

یه چیزی رو با قاطعیت میتونم بگم:

" هیچ جای این کره خاکی، اندازه ارومیه کیان رو خوشحال نمیکنه. کودک من اینجا رو بی نهایت دوست داره. هیچ چیز مثل بودن در اینجا کیان رو شاد نمیکنه. و هیچ لذتی تو دنیا بالاتر از شادی بی نهایت کیان نیست"

همین....

مامانم میگه از وقتی شما رفتین بابات خیلی بهونه های الکی میگرفت و درست غذا نمیخورد. الان که کیان اومده انگاری دوباره شارژ شده بابات.

حال و هوای زهرا و مامانمم که دیگه نگو. مثلِ کیان. انگاری دنیا رنگِ شادی میگیره وقتی اینا با همن. فقط تنها فرقی که کیان با گذشته کرده اینه که دیگه زهرا رو کتک نمیزنه و مدام داره خودش رو برا خاله اش لوس میکنه.

واما بگم که چرا حالم خوب نیست:

امروز خواستم با کیان برم پیاده روی . بغلش کردم چند قدمی که از در خونه دور شده بودیم اصرار کرد بیاد پایین و خودش راه بره. همین که اولین قدم رو برداشت. با صورت خورد زمین. برش گردوندم دیدم از پیشونیش خون داره میاد. خیلیییییییییییی ترسیدم. خدا رو شکر مجهزترین مرکز تخصصی اطفال تو ارومیه درست سرِ کوچه مامانم ایناس. بچه رو بغل کردم و بدو بدو دویدم سر کوچه. کیان جیغ میزد و من خدا خدا میکردم. پیشونی اش رو خون گرفته بود و من همه وجودم میلرزید. دویدم اورژانس. گفتن بچه رو بذار رو تخت. کلی پرستار اومدن بالا سرمون. مامانمم همون لحظه با یه رنگِ پریده(رنگ پریده که چه عرض کنم صورتش مثل گچ سفید شده بود بنده خدا) رسید.

بعد معاینه دکتر و پرستارا گفتن برو دست و صورت خودت و بچه رو بشور. این  زخمش سطحیه. بچه از ترسِ تو ترسیده.

منم جیغ که نه شما ندیدین. سنگ رفت تو پیشونیش.

پیشونیش رو با آب و بتادین شستن و یه چسب زخم زدن روش. گفتن خودش جوش میخوره. ......

روز بدی بود. کیان بعد از برگشتن از بیمارستان همچنان داره میخنده و بازی میکنه ولی من هنوز تو شوک صورت خونیِ اونم.دلم میخواد همه خوردنیها و اسباب بازیای دنیا رو براش بخرم تا جبران اشکای امروزش بشه. کاش دستم میشکست و نمیزاشتمش زمین.....

سر شبی مامان و بابام مدام  بچگیای خودم رو بهم یادآوری میکردن که چقدر زخمی میشدم و با این کار اونا رو اذیت میکردم. منم گفتم خداییش چه زجری به والدینم دادم وقتی بچه بودم.

نا خوداگاه رفتم به کودکی. هر چی گشتم دیدم من هر وقت زخمی میشدم، سرم میشکست یا دستم میشکست، وقتی بابا یا مامانم منو میدیدن یکی میزدن تو سرم که باز کی رو رفتی زدی؟ باز دعوا کردی؟ باز از درخت یا پشت بوم پریدی؟ باز......

خلاصه دردی بر دردهای ما می افزودن.

به والدینم گفتم اونطوری که شما از من دلجویی میکردین من دیگه هیچ دردی رو حس نمیکردم.....

فکر میکنم مقایسه کار درستی نباشه. همه میگن خدا کنه بچه ات به خودت نرفته باشه.

اینم از ماجرای زخم پیشونی پسر ما کیان.

امیدارم آخریش باشه. خدایا بچه ام هیچ وقت هیچ طوریش نشه. منو با کیان امتحان نکن خدا. خواهش میکنم.

در آخر هم چند تا عکسِ کیان جا مونده از خونمون  با کیفیتِ بد

(از فردا تا برگشتن به کرمان عکسای با کیفیت در این وبلاگ آپلود میشود.)

 

کیان عاشقِ چراغای پارک

اینجا بستنی داره کیان میخوره.خجالت

اولین تجربه استخر توپ

کوچووووووووووووووولوووووووووووو

 

سرگرمی جدید کیان، آینه بازی

 

تو اوج خوابم که باشه پستونکش رو وِل نمیکنه.

 

عاشقتم پسر گلم

اینجا رفته بود واسه خودش سیب زمینی بخره

اینجا هم رفته تو کافی شاپ سفارش آب هویج داده پسرم

این یکی بدون شرحه

از حموم فرار کرده اینجا

کیان و اولین دوچرخه اش

 

 

خدایا کمک کن چترِ گناه را در بارانِ رحمتِ رمضانت بسته نگه داریم ...

آری ؛ چترها را باید بست ، زیر باران باید رفت ...

 

توی این ماه عزیز، محتاج دعای خیر از دلای پاکتونم

دوستدار همیشگی شما

پَ ری سا

 

 

 

 

پسندها (5)

نظرات (21)

عشق یعنی
16 تیر 93 9:30
سلام و سلام سلااااااااااااام پریسساااااااااا جوووووووووووون خوبی عزیزم . اول از همه خیلی برای کیان ناراحت شدم. اصلا تا آخرش داشتم می خوندم حسابی حالم گرفته شد. اما خدا رو شکر دامادم براش اتفاقی نیوفتاده. الهیییییییییییییییی بگردم این گل پسر و با اون پستونک دست اش ببین این کیان همچین با یه ابهتی تو عکس هاش بهت نگاه می کنه که دلم می خواد حساببببببببببیییییییی بچلوووووووووونمششششششش آخه این دو تا باجناق چا این طوری این. ؟ کیان ابهت داره و پرهام هم که اصلا تحویل ات نمی گیره حالا ما هی داریم خودمون و برای این دو تا می کشیم . دوره زمونه ای شده والاااااااااا
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااااااام قفل عزیزم. خوبی؟ وقتی حامله بودم دوستام میگفتن اینقدری که تو توی بارداریت بدو بدو کردی و سختی به بچه ات دادی بچه ات ابر قهرمان میشه. چون نصف کروموزوماشم تُرکه مثل ستار خان و باقر خان یه سردار ملی ای چیزی میشه. این اخم کیان رو دست کم نگیر. دامادت در آینده قراره یک انسان بسیااااااار مهم بشه. داره تمرین میکنه در آینده پرستیژش رو حفظ کنه.
مامان آرشیدا
16 تیر 93 9:37
خیلی ناراحت شدمدیدن خون بچت خیلی وحشتناکهخدارو شکر بخیر گذشتامیدورارم که کیان ما همیشه سالم و سلامت باشه
قویترین مامان دنیا
پاسخ
خدا همه بچه ها رو از قضا و بلا دور نگه داره انشالله. خدا آرشیدای نازمم حفظ کنه.آمین
کیمیا
16 تیر 93 9:39
آخ جون پست جدید ، پریساجون زود به زود بیا دلمون تنگه برات ازین دور دورا
قویترین مامان دنیا
پاسخ
چشممممم شما جوووووون بخواه کیمیا جونم.
خاله زهرا
16 تیر 93 9:56
خدایا گاهی تو چیزایی به ماعطامیکنی که خواست قلبی ماست ومافک نمیکنیم به این زودیا براورده بشه مثل اومدن فسقلی خیلی دلم هوات کرده بودخاله جون دوستت دارم عسلم پسرم
قویترین مامان دنیا
پاسخ
اِی من به فدای خواهر
مهسا
16 تیر 93 10:42
1- سلام بر پریسای ردیف اول ناز مهربون. دلمون بسی تنگ بود. 2- همیشه مسافرت با هواپیما راحت نیست. 3- آفرین بر مادر نمونه و فعال. خانم دکتر پر تلاش. ایشالا که موفق می شی. 4- وای خون... چقدر ترسیدی.. خدا رو شکر چیزی نبوده 5-ماشالا کیان جان... بزرگ شده
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااام مهسا جونم.چند روز پیش خواب دیدم که اومدین ارومیه سر بزنین و من دعوتتون کرده بودم واسه شام. بعد داشتیم تمرین دینامیک حل میکردیم 4 تایی.... بازم نکته وار نظر گذاشتی وو این یعنی با دقت همه رو خوندی. راس میگی؟ کیان بزرگ شده؟ لاغر نشده خیلی؟؟؟؟
مامان فاطمه
16 تیر 93 11:10
لینکت کردم.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
منم با افتخار لینکتون کردم.
فریده
16 تیر 93 13:42
سلام ، سلام ، صد تا سلام خانم خانما بالاخره آمدی ، خیلی وقته منتظرتم که بیای. خدا رو شکر که سفر خوبی داشتید و کیان هم پسر خوبی بوده . چقدر دلمون براتون تنگ شده بود ، این پسر ناز نازی ما رو هزار تا بوس گنده بکن . خدا رو شکر که اتفاق خاصی واسه کیان نیفتاده بوده ، این متن ات اشکم رو در آورد ، کلی غصه خوردم . ولی بازم خدا رو شکر دوست خوبم ، هر وقت اتفاقی واسه کیان افتاد ، خودت رو نباز ، سریع فکر کن که باید چکار کنی و عمل کن . خدایا به همین ماه مبارک قسمت می دم که کیان به مامانش نره ، مامانش بلا بوده ، به نظرم برو دست مامانت رو ببوس و ازش حلالیت بطلب ، اگه کیان یک هزارم درصد هم شبیه به تو بشه بازم وحشتناکه. عزیزم این عکس کیان که لخته خیلی ناز شده ، خوردنی شده .
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااااااااام فریده. خوبی؟ واقعا دعای خیری در حق منو خانواده ام کردی. البته پدرشم همچین اولاد صالحی نبوده. منو رضا با توجه به گذشته مون خیلی انتظار خاصی از بچمون نداریم.
مامان مینا
16 تیر 93 14:46
سلام پریسا جونم چه خوب که دوباره اومدیدفدایه کیان جون بشم که چقد آقا شدهوای خداروشکر که به خیر گذشت وگرنه کی جواب خاندان پدر میدادخدا خودش پشت وپناه فسقلیامون باشه پریسا جون از وقتی که موها کارن کوتاه شده زبر شده و لطافت قبل ندارههمین مو فرفرکاشونم عشقه عزیزم ایشالا کارات تو ارومیه خوب پیش بره
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااااام مینا خانوووووووم . خوبی؟؟؟؟؟؟ واقعا خدا بهم رحم کرد. میگما چقدر منو تو هوای کاکل پسرامونو داریم. آفرین به ما
مامان لیانا
17 تیر 93 1:32
وااا پریسا جون نظر من کوووووو؟؟
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلام مرجان جون. متاسفانه نظری ازت نرسیده واسه این مطلب.
محدثه
17 تیر 93 12:09
سلام پریسا جون طاعات وعبادات قبول خدا بد نده خیلی ناراحت شدم ولی خداروشکر به خیر گذشته پارسال محمد هم تو خونه از تاب افتاد اما پیشونیش خیلی شکافته شد بخیه زدن می تونم درکت کنم ان شااله دیگه اتفاقی واسه گل پسر ما نیوفته جای آقای همسرتون هم خالی نباشه مواظب خودت و کیان جون باش واسه ما هم تو این ماه عزیز دعا کن
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلااام محدثه عزیزم. خوبی؟؟؟؟؟/ محمد عزیزم خوبه؟ واقعا خدا خودش قضا بلا ر از بچه هامون دور کنه. خیلی التماس دعا دارم بانو مرسی از وقتی که برامون میزاری
مامانی غزل جون
17 تیر 93 23:39
سلااااااااام دوست جونی بالاخره اومدی؟؟ خیلی از دیدن نظرت تو وب فسقل خوشحال شدم باز اگه کیان شیطنت کنه پسره و یه توجیهی واش هست من با شیطنت های این فسقل خانم چه کنم تازه یاد گرفته از مبل بره بالا و کلید و بزنه برقو خاموش و روشن کنه... و چیز های فراوان که اگه بخوام برات بگم تا صبح باید تایپ کنم فقط از خدا میخوام همیشه سالم و شاد باشن... دوستت دارم بیشتر بهمون سر بزن
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلااام من فکر کنم قبلا واسه این نظر جواب گذاشته بودم.... مرسی دوست گلم از حضورت غزل جون به من رفته من تو بچگیم یه تنه 10 تا پسر رو حریف بودم. هیشکی از دست من آسایش نداشت کلا امیدوارم غزل در حدِ من نباشه خدا برات حفظش کنه
مهسا
18 تیر 93 1:30
1- ,واقعا؟؟؟ اتفاقا این روزا صحبت می کنیم. هانگ بکنیم. بلکه بتونیم 1ماه یا 2 ماه دیگه یه سر بیاییم. همینه که خوابش رو دیدی. 2- وای تمرین دینامیک.. 4 تایی؟؟؟ یعنی کیا؟؟ امروز با ارش یاد کلاسهای ریاضی فیزیک افتاده بودیم یادته تا دیر وقت کلاس بودیم. 3- نه اصلا لاغر نشده. خیلی هم ناز و بزرگ شده.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
مهسااااااااا امروز مسعودتون رو تو خیابون دیدم..... یاد شب کنکور دکترا افتادم..... یکی از بهترین خاطراتمه کلی بوووووس برای تو و مامانِ گلت
مامان بهناز
18 تیر 93 18:15
سلام پریسا جون خوبی ؟ کجایی خانم دلمون واستتنگ شده بود، آفرین به این گل پسر که همسفر خوبی واسه مامانش بودهو اذیتن نکرده، ماشالله پریسا جون خیلی جراتداری با یه بچه یکساله تو اتوبوس اونم 7 الی 8 ساعت تنها بابا گلی به جمالت دیگه خبره تنها سفر کردن شدی خدا بد نده خیلی ناراحت شدم باز خدا روشکر بخیر گذشته خداکیان جون روواسه شمانگه داره مامان مارکوپولو. حال مامان و بابات رو کاملادرک میکنم وقتی کیان رو دوباره تو ارومیه دیدن ، منم وقتی میرم شهرمون مامان و بابام واسه شایلین بال بال میزنن
قویترین مامان دنیا
پاسخ
وای وای وای که چقدر من از دیدن و خوندن نظراتت کیف میکنم بهناز. نمیدونم چرا حس میکنم خیلیییییییییی از من کوچولوتری. یه جور خاصی بهتون ارادت داریم بانو. هم خودت هم سفید برفی ات
مامانی کسرا
18 تیر 93 19:30
رسیدن بخیر ، خدا رو شکر که راحت رسیدین، انشالله همیشه بی خطر و راحت برید و بیاین. کلی نگران کیان جون شدم آخی عزیزم ولی باز خوبه خدا رو شکر چیز مهمی نبوده واسش اسپند دود کن نگران نباش بچه باید زمین بخوره تا بزرگ شه یکی بیاد این حرفا رو به خودم بزنه کلی خندیدم با اون مقایسه خودت و کیان، واقعا اون قدیما مگه جرات داشتیم بگیم زمین خوردیم یا سرمون شکسته یه فصل کتک مفصلم از ننه باباهامون میخوردیم به هر حال انشالله همیشه خوب و خوش باشید و سلامت
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااااام سودابه جون. یه مشکلی که ارومیه داریم اینه که بساط اسپند و کلا اعتقاد به چشم زدن و چشم خوردن اینجا خیلی مشتری نداره برعکس کرمان که اسپندمون دمِ مَشکِمونه(اشکش دمِ مشکشه) حالا به قول معروف بچه باید زمین بخوره لا بد تا بزرگ شه. میبینی من چقدر بزرگ شدم.... مهدی مون اصلا زمین نخورده ولی خیلی بزرگتر شده چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عشق یعنی
19 تیر 93 9:29
سلام عجیجم ، عجقم، دلم برات تنگلوده . هر موقع مامانت رفت بهم اس بده . . . . . . مادر شوهر چرا داری می خونی این و ترنم نوشته بود
قویترین مامان دنیا
پاسخ
واااااای خدا من قربون این دو تا عاشق کوچولو بشم الهی. عروس گلم عزیززززززززم چه قدر تو با محبتی. شما هر وقت اراده کنین من میرم تا شما دو تا خوش باشین. مهم اینه که کیان از زندگیش لذت ببره من دیگه سنی ازم گذشته مگه یه مادر جز خوشبختی بچه اش آرزوی دیگه ای هم داره
مامانی غزل جون
19 تیر 93 13:10
ممنون به ما سر زدی دوست جونی
قویترین مامان دنیا
پاسخ
واااااااا این چه حرفیه لیلی عزیز. انگاری ما غریبه ایم مریم جون. ما که مزاحم همیشگیتونیم پریسای عزیزززززززززززم دوستتون دارم هووووووووووووووار تا
آرزو
20 تیر 93 19:37
سلام پریسا جون مهربونم من اولین باره میام وبلاگتون ولی باا جازه کل مطالب رو همینجوری سرانگشتی خوندم و دیدم و لذت بردم....طاعاتتون قبول راستش یه کامنت هم گذاشته بودم ولی ظاهرا نرسیده عزیزم الهی خدا کیان رو براتون حفظ کنه و خوشبخت باشید همیشه میدونی مهربونم عشق منم کرمانیه ولی ما هنوز ازدواج نکردیم پریسا جونم تو حتما لیاقت زندگی خوب رو داشتی که خدا بهت داده پس همیشه خدارو شکر کن و از زندگی قشنگت لذت ببر خوشبخت باشید همیشه دوستون دارم شاد یاشید
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلااااااااام. به وبلاگ پسر ما کیان خوش اومدین آرزو خانوم. مرسی از وقتی که برامون گذاشتی. انشالله شما هم هر چی خیره برات اتفاق بیفته دوست عزیز من که تا عمر دارم خدا رو برای قرار دادن رضا سر راه زندگی ام شکر میکنم. همیشه به اسم کرمان و همه کرمانیها ارادت خاص دارم و افتخار میکنم پسرمم شناسنا مه اش صادره از کرمانه. من تو کرمان ،انسان ترین آدمای روی زمین رو شناختم و در کنارشون هستم. خدا برای تو هم بهترینها رو رقم بزنه انشالله.
فریده
21 تیر 93 7:38
بیا بغلم خوش می گذره . واااااااااااااااااااااااااااااااااااای دستت درد نکنه ، چقدر عالی شده ، محشر شده ، دیگه بهتر از این نمی شد . مرسی دوست خوبم ، تو بهترینی . به نظرم درس و مشق رو بی خیال شو برو دنبال طراحی وب سایت و وبلاگ .
قویترین مامان دنیا
پاسخ
خدا رو شکر که دوست داشتی تنوعی یه بالاخره خوبیش اینه که قالب قبلیتم داری و هر وقت خواستی میتونی برگردی به حالت قبلی. یادت باشه یادم بندازی که بگم چه جوری سربرگش رو عوض کنی
عشق یعنی
22 تیر 93 10:51
وای پریسا جون تو از اون مادر شوهر خوب ها هستی می گم نمیشه خودم عروست بشم ؟ فریده جون که حساااااااااابیییییییییی از اوووووووووون مادر شوهر هااااااااست ولی من عاااااااااااششششق همممممممممتتتتتتتتتتوووووووووونمممممممم
قویترین مامان دنیا
پاسخ
خواهش میکنم قفل عزیز. خوبی از خودتونه که یه همچین دخترای خوبی رو تربیت کردی و تحویل پسرای ما دادی. من معتقدم باید به جوونا فرصت داد بعله
مریم
24 تیر 93 19:23
عززززززززززززززیزم. خدا هیچ مادری رو با بچه اش امتحان نکنه انشاء الله.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
انشالله. آمین
مهديه
25 تیر 93 0:04
سلااااااااااااااااام...به به بروميه خوش امديدخدارحم كرده...انشالا ديگه اين اتفاقا نميوفته...تازه به زبون خودمون بچه با زمين خوردن بزرگ ميشه خوب
قویترین مامان دنیا
پاسخ
مرسی. واقعا دیدن اشک بچه ات سخته.خدا طاهای نازنین حفظ کنه