کیان در آتلیه خاله زهرا
سلااااااااااااااام
الان که دو تا مطلب پشت سر هم نوشتم دیگه میدونم که خدا رو شکر حالتون خوبه. شما هم میدونین که حال ما خوبه
بریم سراغ اصل مطلب:
این روزا مامان پریبا یه کم سرش شلوغه واسه همین صبحا که من میرم دانشگاه کیان میره پیش خاله اش.
فقط خدا میدونه که این دوتا چقدر با هم کیف میکنن و بهشون خوش میگذره.
کیان بی هیچ اعتراضی از دست زهرا شیر و میوه و غذا میخوره.
باهاش بازی میکنه.
بی نهایت بوسش میکنه .
و جایی که زهرا هست محاله بغلِ کسی دیگه بره.
وقتی هم که قراره چندتایی سوار ماشین بشیم میگن زهرا و کیان برن جلو. چون کیان در حضور زهرا منو اصلا نمیبینه.
خلاصه کیان با لب خندون میره خونه خاله اش، با چشم گریون از خاله اش دل میکنه و راهی خونه میشه.
تازه وقتی هم که از بازی خسته میشن، بهمون زنگ میزنن که ما میخوایم بخوابیم لطفا مزاحم نشین و به ما زنگ نزنین.
مرسی خواهر عزیزم که با زبون روزه این فسقلی منو ترو خشک میکنی.
هر چند میدونم که الان در جواب این جمله ام میگی: "مگه کیان مالِ تواِ. کیان مالِ خودمه."
اینم عکسایی که زهرا وقت و بی وقت از کیان گرفته.
(تو بعضی از عکسا زخم پیشونی کیان رو ادیت کردم تا تو قالب وبلاگ و وایبر و .... استفاده کنم ازشون.)
راستی تا یادم نرفته بگم که تازگیا کیان یاد گرفته بگه "عمو" و این کلمه رو با ناااااااز فراوان اَدا میکنه. حتما حتما فیلمشو میذارم اینجا.
این روزا وقتی حوصله اش سر میره لپ تاب رو میاره، میشینه جلوش و میگه عمو. یعنی میخوام با عمو چت کنم.
حالا بنده خدا عموش تو ماه رمضونی باید بیاد رقص و دست زدن کیان رو تماشا کنه.
من تا میتونم سعی میکنم با فیلم سرگرمش کنم اگر نشد میرسیم خدمت عمو.
بریم سراغ عکسا:
عاششششششششششق این یه عکسم که توش عین موش خطاکار افتاده
و در آخر چند تا جمله برای خواهرم:
هزاران خاطره از روزهایی که با هم داشته ایم را دارم .
توطئه ها ، راز و رمزها ، شگفتی ها ،
دفعاتی که نجاتم دادی ، دفعاتی که من تو را رهانیدم ، احساسات بزرگی هستند.تو دوست دوران کودکیم هستی،همیشه مهربان و وفادار ، با احساس و پرشرو شور ، با هم ...با تو همواره می توان آرام بود و لبخندی بر لب داشت ،زیرا می دانم که درکم میکنی .
هیچ رابطه ای نمی تواند همانند خواهر باشد ،
یادها و مهری که ریشه ای عمیق در قلب دارد و هیچگاه نمی میرد.
کسی همانند یک خواهر نیست ، چرا که هیچکس به این خوبی تو را نمیشناسد.
هر قدر که رفتن به سوی آینده دشوار است ،ما باهم این راه را طی میکنیم حتی اگر میان مان فاصله ی باشد .
آرزو دارم چیزی به تو پیشکش کنم که در قلب زندگی ،شادی را برایت به ارمغان آورد ....
این حرفا رو فقط کسایی که خواهر دارن (اونم از نوع خوبش)درک میکنن و میفهمن.
زهرا، کلمه ایه که غربت رو برای من و کیان معنا میکنه.
خدایا راضیم به رضای تو
مرا آن دِه که آن بِه.
بنده سراپا تقصیر تو
پَ ری سا