کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

پسرم اسطوره دنیای منی

همه دلخوشی من،کیان

1393/6/1 20:21
509 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااااااااااااااااام

سلام به روی ماهتون

خوبین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ما هم خوبیم خدا رو شکر.

چند روز دیگه بیشتر از 17 ماهگی پسرم نمونده.

انشالله به سلامتی هفتم که بشه کوچولویِ من وارد 18 ماهگی میشه.

این روزا خونه پر شده از صدای زیبای پسرم. پر از حرفه این پسر. از صبح تا شب یه ریز حرف میزنه و تا حدودی هم میتونه منظورش و برسونه.

هر چی تا حالا کلمه یاد گرفته،ترکی و فارسی اش موازی بوده. با همه فارسی حرف میزنه،با بابام ترکی....فعلا دو زبونه اس. تا بعد ...

تقریبا تمام روزش رو با بابام سپری میکنه. از وقتی بیدار میشه اول سراغ بابا رو میگیره،شبم موقع خواب به زور از بازی با بابام دل میکنه و میاد پیش من.

به شدّت لوس کرده مامان بزرگش شده. مامانم صبح تا شب داره قربون صدقه اش میره.

به خاطر همین توجه بیش از حد هم یکسری کشمکش بین منو مامانم وجود داره. فعلا زورم به هیشکی نمیرسه . بذار با هم خوش باشن تا بعد...

عادت کرده موقع خواب دستمو بذارم رو صورتش. دست منو صورت کیان خیس عرق میشه ولی اجازه نمیده دستمو بردارم.

دایره لغاتش خیلی بیشتر شده . البته هر کلمه رو وقتی میگه که خودش دوست داشته باشه..

چند وقت پیش که مامانم با کیان تو کوچه بودن از اینکه کیان دوچرخه نداره و همه بچه ها سوار دوچرخه شونن ناراحت میشه و زنگ میزنه به رضا تا دوچرخه کیانو براش بفرسته.

یکی دو روزی هست که دوچرخه رسیده. نصف شهر رو تو این دو روز با دوچر خه اش گشته پسرم.

غذا خوردنش چندان تعریفی نداره. خیلیییییی کم غذا میخوره. ولی شیر خوب میخوره. من اصرار دارم که وعده های شیرش کمتر بشه تا یه کم احساس گرسنگی کنه و غذا بخوره. مامانم اصرار داره که تا دو سالگی کیان خوب شیر بخوره. برای تایید کارشم من و مهدی رو مثال میزنه که جفتمون تا تونستیم شیر خوردیم و به جاش زهرا زود به غذا خوردن افتاده.
از نظر مامانم تفاوت ظاهری و اخلاقی و اجتماعی و دینی و مذهبی ما کلا به همون شیر فراوانی ربط داره که منو مهدی خوردیم و به زهرا نرسیده.

(انصافا از لحاظ جسمی و بدنی باهاش موافقم، پس بازم تسلیم میشم.)

ساعتای خوابش خوبه. معمولا 11 شب میخوابه. اگه کسی پایه باشه و همراش بخوابه،و محیط دوروبرش ساکت باشه استعدادشو داره که تا 11 صبح بخوابه. ظهرا هم 3-4 ساعتی میخوابه.

عاشق حیووناته. وقتی یه گربه میبینه انگار دنیا رو بهش دادن. یکی از بزرگترین لطفایی که کیان به من کرد اینه که ترس منو از گربه ریخت. اونایی که منُ از نزدیک میشناسن میدونن که در هنگام دیدن گربه چه حرکات خارق العاده ای از خودم نشون میدم(مهسای ردیف اول سلف دانشگاه یادته؟؟؟)

الان از بس برای شاد کردن کیان دنبال گربه از این کوچه به اون کوچه دویدم که دیگه مساله گربه برام کاملا حل شده اس. میمونه باقی حیوانات..

این ماه چهار تا دندون دیگه در آورد پسرم. خدا رو شکر.

از روی کتاب صد آفرین کلی کلمه یاد گرفته. مهمترین نکته به نظرم اینه که تلفظ صحیح حروف رو داره یاد میگیره. الان دیگه حرف پ رو درست تلفظ میکنه. میگم کیان "پِ" مثلِ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میگه پا و  من میرم تا کف پاهاشو بوس کنم.

رقصش پیشرفت فراوون داشته. کلا هم مثل آذریا میرقصه. دستا دو طرف باز و ادا و اطوار فراوان. این یکی رو نمیدونم از کجا یاد گرفته واقعا. احتمالا مربوط میشه به عقد مهدی و زهرا در دوران بارداریمخنده

سایز پاش هر ماه عوض میشه. البته اینم ارثیه و مربوط به همون شیر دوران کودکی میشه فکر کنم.خندونک

آهان تا یادم نرفته بگم که این بچه همه قُلدری و زورگوییاش تو خونه اس. بیرون خونه مثل موش میمونه. همه بچه ها میزننش فعلا. این اخلاقشم به شدت به داییش رفته.

منو مهدی تو بچگیا به خاطر شغل بابام تو مدرسه ای درس میخوندیم که دختر وو پسر قاطی بودن. بخاطر همین دوران دبستان هم مدرسه ای بودیم. تمام دوران کودکی من به زَدنِ دوستانِ مهدی و گرفتن حقِ این بچه گذشت.

برای رفع این مشکل نیاز سریع به بابا رضا دارم که بیاد و یه چند تا از اون شگردای بچگیشو به پسرش یاد بده. اُعجوبه ای بوده باباش در زمانِ خودش. منم بد نبودم. معمولا همه از دستم مینالیدن. نمیدونم چرا این بچه این وسط اینقدر مثبت از آب در اومده. مادر بزن خُبببببببببببببببببمتفکر

دیگه ......  آهان دیگه اینکه بعد از سالها بابام اینا خونه شون عوض کردن و به همین دلیل ما در آینده بسیار نزدیک اسباب کشی داریم. خونه مون خیلی بهم ریخته. تقریبا همه چی جمع شده. منو کیانم که یه ساک و یه دوچرخه بیشتر نداریم اینجا. هر جا برن ما هم بیخ ریششونیم فعلا متاسفانهگریه

محض اطلاع دوستای گلم بگم که حال خودم هم خوبه. مثل هوای این روزا میمونم. معمولا ابری و بارونیم. یه وقتایی هم رعد و برق میزنمو مطلب رمزدار مینویسم و می توپم به زمین و آسمون.

یه وقتایی هم مثل امروز آفتابیم و بی دلیل شادم.

در کل باید خوب باشم. باید محکم باشم . باید امیدوار باشم و یک لحظه دست از تلاش برندارم.

چند روز پیش که هوا آفتابی بود. کیانو بردم پیاده روی. یک دفعه ناغافل بارون گرفت. از اونایی که عمه سودابه تو سوئد داره. در عرض چند دقیقه خیس شدیم حسابی. این بارون اولین تجربه کیان بود. سعی کردم به جای فرار ببینم واکنش کیان چیه. یه نگاه به آسمون کرد بعد با ذوق گفت : مامان آبوووووووووو

انقدر خوشحال بود. حس آب بازی تو حموم رو داشت.

هنوزم عاشق حمومه. تایم حموممون روز به روز داره طولانی تر میشه.

این همه حرفِ بی حساب زدم. دو تا عکس ندارم از بچه بذارم.

همش تقصیر خاله زهراشه که نمیاد چند تا عکس دبش از پسرم بگیره. زهرا باید توبیخ بشه سریععععع

اینم یه پست طولانی و از همه جایی.

بعله

 

خداوند در مکانهای دور از انتظار،

 

به دست افرادی دور از انتظار

 

و در مواقعی تصور ناپذیر

 

معجزات خود را به انجام می رساند.

 

برای آن مهربانِ توانا غیر ممکن وجود ندارد.

 

همیشه، همیشه و همیشه امیدی هست.

 

دوستدار همیشگی شما دوستای مجازی و حقیقی خودم

ارادتمند شما

پَ ری سا

 

 

 

 

 

 

پسندها (5)

نظرات (29)

عشق يعني ...
2 شهریور 93 8:50
من اول از همه مي خوام توبيخ كنم زهرا جونه كه چرا دامادم تو اين پست عكس نداره ؟؟؟؟؟؟ مسئولين سريعا پاسخگو باشن حالا مي خوام قربون صدقه دامادم بشم . الهيييييييي من فداي پا گفتن ات بشم . عزيز دلم . پسر مهربون و دوست داشتني . مامان راست مي گه گلم . بزن همه بچه ها رو از پا دربيارشون. خودم ميام جواب خانواده هاشون و مي دم تو فقط بزن. بقيه اش با من.... بيا يكم ماچ و بوس ات هم بكنم كه مي خوام برم با مامان پريسا صحبت كنم اي جوووووووونم
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلام مادر زن عزیزم.به به کیف کردم اینقدر منو تحویل گرفتین. بابا یکی بیاد به مامان من یاد بده که دیگه عصر گفتگوی تمدنهاس. کتک زدن بی فرهنگی حساب میشه. ای خداااااااااااااااااااا
عشق يعني ...
2 شهریور 93 8:55
خب حالا رويه صحبتم با مامان پريسا است . خوبي پريسا جون. عزيزم من پست و خوندم اما نمي دونم چرا به خودم اجازه نظر دادن نزاشتم. مثل هميشه فقط براي موفقيت و رسيدن به اهدافت دعا مي كنم. چه قدر خوبه كه كيان اين قدر مهربون و احساساتيه . جايي كه گفتي بايد دست تو بزاري رو صورتش يه حس عجيبي بهم دست داد. الهي فداش بشم. به مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها هم سخت نگير . بالاخره اون ها تجربه شون از ما خيلي بيشتره و مطمئن باش صلاح نوه شون و مي خوان. تازه فقط كافيه به خودت و زهرا جون و برادرت نگاه كني. ببيني حاصل تربيت همون مادر و پدر هستين. چه كاره خوبي هم كردي كه دوچرخه كيان و براش آوردين. اين شاله اسباب كشي هم به خوبي و خوشي انجام بشه عزيزم . آهان يه چيز ديگه هم بگم. من فداي دل ات بشم كه با هوا سازگاري داره دوست خوبم. جمله بندي و داشتي ....
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلام به روی ماهت قفل عزیزم مرسی از اینهمه لطف و محبتت خانوووووووم. انشالله در آینده برا دخترت جبران کنم. یه عروس داری بکنم من که زبان زد همه بشه. بازم ممنون از اینکه همیشه اینقدر پر انرژی کنارمونی بووووووووووووووس
مامان فاطمه
2 شهریور 93 13:05
ایوول خواهر به این همه حوصله.ما که خوندیم و کلی لذت بردیم.ولی بی انصاف یه عکس حداقل با گوشیت می گرفتی.ما هم دلمون برای پسرمون تنگ شده.از طرف من کیان گل رو ببوس .راستی خوشحالم از اینکه حالت خوب شده .
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلام فرزانه نازم.خوبی عزیزم. چشم انشالله در اولین فرصت عکس میذارم. فاطمه نازنینمو ببوس
مامان مینا
2 شهریور 93 13:37
سلاممم کیان جونم خاله پیشاپیش 18 ماهگیت تبریک میگم ماشالا به کیان جیگرم که داره 2 زبونه میشه وای کارنم عاشق گربه ماهم بیرون گربه میبینیم باید به خاطر کارن خان یکساعت آقا گربه رو تعقیب کنیم پریسا جون مادر بزرگ پدربزرگا کارشون لوس کردن بچس زیاد حساس نشو مامانت راست میگه شیر خیلی لازمه برا بچه دیگه دیگه ببینم چی نوشتی جواب بدم آهان صدآفرین..ماشالا به کیان نازم که تلفظ یاد گرفته کارن فعلا با کارت کار میکنم پسرم یکم سر به هواس زودی ازشون خسته میشه و پرتابشون میکنه پریسا کارن بیرون هم قلدره بچه هارو دعوا میکنه البته بزرگتر بشن هم کیان وهم کارن کلی از اخلاقاشون عوض میشه خونه مامان اینا هم مبارک باشه.ایشالا خونه خودت کیان ناز و جیگر طلا رو ببوسسس وووو چقد شد تازه نصف مبحث رو جواب ندادم ایشالا همیشه آسمون دلتون آفتابی باشه
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااااااااام مینا کوچولو. خوبی عزیزم. مرسی از این نظر بلند بالات. خیلی عالی بود. مطلب بلند که میزارم انگاری دوستان سر ذوق میان زیاد مینویسن. کارن نازنینمو ببوس. عاشقتونم دربست
مریم(چهار دوست)
2 شهریور 93 13:58
سلام به کیان عزیز و مامان پریسا امیدوارم پسر کوچولوت همیشه سالم و سلامت باشه بوسسسسس
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااااااااااام مریم عزیز. ممنونم که به ما لطف داری و بهمون سر میزنی.مرسی از دعای خیرت عزیزم
مامانی کسرا
2 شهریور 93 14:12
اول اینکه سلام، خوبی؟ انشالله که خوب و خوش باشید نگران تربیت کیان نباش!مامانت تجربه اش زیاد ِ بنده خدا!تو کاری به کارشون نداشته باش! کیان الان احتیاج به محبت داره و اون بنده خدا داره بهش میده! ادا اصولای منُ در نیار که فک میکردم کسرا لوس میشه و بچه باید طبق اصول بزرگ شه و..... همش اشتباه بود! ببین یکی دو تا قانون کوچیک تو خونه بذار، مثلا غذاشُ حتما سر سفره بخوره! حالا کم یا زیاد هر چقدر میخوره سرسفره بخوره! نه موقع بازی و .... دیگه به بقیه اش کار نداشته باش همین !!!! من اگه یه بار دیگه برگردم بینهاااایت کسرا رو لوس میکنم! تازه کیان که مظلومه!اگه مثل این وروجک بود که قلدر و زورگو بود چیکار میکردی! پس همون یکی دوتا قانونُ سفت بچسب به بقیه اشم کاری نداشته باش! فک نکن همه چی رو ما باید یاد بچه بدیم! سوئدیا میگن بچه باید تجربه کنه و خودش یاد بگیره! بچه ها رو نمیزنه؟خوب بهتر!تو یادش نده بزن بعدا خودش با اون بچه ها بازی نمیکنه!اما تو از طرفش دفاع نکن که ترسو شه و فک کن تو همیشه باید باشی! اتفاقی که یه مدت واسه کسرا اوفتاده بود! در کل اصلا و ابدا نگران کیان نباش خیلی آروم و عادی داره بزرگ میشه!ماها فقط شرایطُ خیلی بزرگ و سخت میبینیم!اونقدرام بد نیست! بیا ببین تو همین سوئد بچه ها چقدر بی تفاوت و در عین حال سالم دارن بزرگ میشن! تو خیلی مهربونی و همین برای کیان کافیه! اینجا کسی خودشُ واسه بچه نمیکشه! اما خیلی خیلی بهش محبت میکنن! دعواش نمیکنن! سرش داد نمیزنن اما بوسشم نمیکنن و قربون صدقه اشم نمیرن! خیلی عادی و طبیعی! یکی بابا داره یکی نداره و تنها با مادرش زندگی میکنه! یکی پدربزرگ و مادربزرگش مردن یکی نه ،تو خونه اونا زندگی میکنه! همه جوره هست... و اصلا فک نمیکنن چون مثلا باباش نیست یا دور از خانواده است اِل میشه و بِل میشه!!! اصلا و ابدا.... تو برای کیان خیلی خیلی خوبی و البته خانواده ات! پس نگران چهار ما دوری نباش. به خودتون شش ماه فرصت بدین! من و حامدم این شرایطُ گذروندیم میدونم خیلی بده قبول دارم! اما میگذره! الان دارم بهت میگم چهار سال دیگه میگی ای دل غافل چقدر الکی غصه خوردم! من اینا رو بهت میگم چون این روزا رو گذروندم یا علـــــــــــــــــــی چقدر حرف زدم!!!!! مواظب خودتون باشید
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلااااااااام سودابه جون. از دیروز تا حالا شاید ده بار نظرت رو خوندم. م اولا مرسی از وقتی که گذاشتی و برامون نوشتی. ثانیا خیلی مفید بود خیلی بعدشم همیشه در اوج سختی به یاد تو میفتم و میگم سودابه و کسرا هم همینطور بودن و گذشت. به خدا خیلی الان براتون خوشحالم. انشالله سختیای ما هم تموم بشه زودی. من اندازه تو صبور نیستم زود مینالم. در مورد کیانم معمولا سخت نمیگیرم . ولی وقتی بهم فشار بیاد اولین کسایی که بهش تشر میزنم بابا مامانمن . اونم به بهانه کیان. طفلکیا خیلی دارن باهام راه میان. آره میگذره .میدونم میگذره. طفلک مامان فرح که به خاطر ما و شما چقدر غصه خوردن و میخوره. طفلک خانواده هامون. حالا موقع خوشی که برسه اصلا یادشونم نمی افتیم. ببین من چقدر از هر دری حرف زدم. بازم ممنونم. به خدا میسپارمتون
مامانی کسرا
2 شهریور 93 17:14
https://soundcloud.com/marjan-farsad/khooneye-ma-marjan-farsad این آهنگُ گوش کن قشنگه
قویترین مامان دنیا
پاسخ
هرکاری میکنم این صفحه باز نمیشه. ولی ممنونم از لطفت. انشالله همیشه در آرامش و خوبی باشید.
مامان شایلین
3 شهریور 93 1:12
پریساجون مثل همیشه متنهات خیلی خوبه مرسی خانم دکترای جونم عزیز خاله با این همه پیشرفتهای عالی و چشمگیر چه شیرین زبونی شده این جیگر خاله ما نمیدونستیم ، دندونهای جدیدت هم مبارکه شازده پسر ، خانم دکتر تنبلی خودتون واسه عکس نگرفتن از این خوشگل خاله رو گردن دورو بری ها نندازین خصوصا خاله زهرا هوای این گل پسرمون رو داشته باش مامانی و زود زود یه عکس خوشگل ازش بذار
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااام بهنازِ نازم. خوبی خانومی؟ شایلین گلم خوبه؟ مرسی از لطف و محبتت عزیزم. ببین من و خواهرم عادت داریم کم کاریامونو بندازیم گردن همدیگه بعدا با هم نقدی حساب میکنیم. انشالله در اولین فرصت با یه دنیا عکس میام
مامان ایمان
3 شهریور 93 3:44
سلام پرسیا جون. خوبی؟ همون طوذ که حدس زدی ما ایران هستیم. اصلا دل و دماغ نوشتن ندارم ولی هر از چند گاهی به وبلاگ دوستان گلم مثل شما سر می زنم. و خوشحال می شوم که همه صحیح و سالم هستند. سورپرایز که ندارم ولی اگر وقت بشه حتمنا دوست دارم این روزها بنویسم. ایمان هم خوبه و حسابی شیطنت می کنه از بس همه لوس کردن این پسر جیگر مامان. از طرف من کیان جون را ببوس و ممنون که به من سر می زنی. خوش باشی
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلااااااااااااااااااااااااام. به به . چشممون روشن. خوش اومدی عزیزم بعد از مدتها. خدا رو شکر که خوب و خوشین. ایمان گلمم خوبه خدا رو شکر. انشالله ایران حسابی بهتون خوش بگذره. خیلی خوب کاری کردی اومدی پیشمون. ممنونم. قول بده مثل قبل سرحال و پرانرژی برگردی و بازم کلی مطلب و عکس قشنگ برامون بذاری. حیفه این روزهای ایمان بگذره و ثبت نشه. برگرد خُب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه دنیا بوس برای خودت و ایمان عزیزممممم راستی هنوز دستبنداش دستشن؟؟؟؟؟
فریده
3 شهریور 93 12:13
قربون پسر دو زبانه ام برم . قربون اون درس خوندنت قربون دندون درآوردنت. قربون سایز پات قربون ناز و ادات قربون .... خوشم می آید هیچی از مادری بلد نیستم ولی خوب تز می دهیم ، به قول بابام ما ها مامان دو ساعتی هستیم. پس بذار مامانت کارش رو بکنه . تو برو درس ات رو بخون .
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااااااااام فریده جونم. از صبح چشم به راهت بودم. مرسی از اینهمه لطفت. ما هم از راه دور میبوسیمت. من در مورد تربیت کیان کلا کنار هستم. فقط یه وقتایی از این دور یه هارت و پورتی میکنم.
عشق يعني ...
3 شهریور 93 18:57
پريسا جون يه چيزي مي گم . نگي اين دختره چه قدر خله هاااا. البته اگرم گفتي اشكال نداره . به هر حال شما خانوم دكتر هستين و تشخيص تون قابل احترامه مي گم اين عكس كيان و كه بالا صفحه ميبينم و دست شو بالا نگه داشته . هر وقت وارد وبلاگ مي شم منم دست مخالفم و بالا ميارم و مي گم به به كيان خان بزن قدش ... بعد با خودم مي خندم و ميام مطالب و مي خونم
قویترین مامان دنیا
پاسخ
وای خیلی باحال بود. چقدر تو گلی آخه قفل عزیزممممممممممممممم دلم خواست ماچت کنم. بدو بیا بغلم
مریم(چهار دوست)
3 شهریور 93 19:13
من و کیان هم شهری هستم...مرتب میام بهش سر میزنم حق آب و گل داریم...
قویترین مامان دنیا
پاسخ
آخ ما قربون همشهری بامعرفتمون بشیم. وبلاگ ما منزل خودتونه. همیشه تشریف بیارین تو رو خدا. قدمتون رو چشم ما.
مریم
4 شهریور 93 7:41
واااااااااااااااای من عاشق این پست هام که هوای دلت خوب و آفتابی ایه پریسا جون. این کیان ندیده ما با توصیفات شما باید بسیار بسیار خواستنی و دوست داشتنی باشه. همیشه شاد باشی دوست خوبم
قویترین مامان دنیا
پاسخ
مرسی مریم عزیز از خدا میخوام آسمون دل تو هم همیشه آفتابی باشه
مهسا
4 شهریور 93 10:05
سلام م م م م من اومدم.... به به ماشالا به کیان جون. مبارکه پس اسباب کشی دارید... خونه نو مبارک وقتی خوندم دیگه از گربه نمی ترسی باورم نشد. دقیقا همون صحنه گربه تو سلف دانشگاه یادم افتاد.یادش بخیر. یادته؟ آرش گربه رو از گردنش گرفت بردش بیرون... هنوز هم اون صحنه رو می گیم می خندیم.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلام م م خوش اومدی عزیزم وااااااااای مهسا اون خاطره هیچ وقت یادم نمیره عکس اون گربه رم دارم
عشق يعني ...
6 شهریور 93 9:03
پریسا جون خوبی عزیزم دامادم چه کار می کنه؟ اسباب کشی تمام شد؟ زودی بیا دلم براتو تنگیده یه عااااااااااالمههههههههه
مامان آرشیدا
10 شهریور 93 12:31
سلام پریسا جون خوبی؟کیان خوشگلمون خوبه ؟ ببخشید من یه مدت نبودم شرمنده امماشاله کیانمون آقا شده واسه خودش
نی نی عکس
10 شهریور 93 14:22
ماشاالله چه نی نی نازی از بچه ها و نی نی های خوشگل تان عکس بگیرید و برای ما ارسال کنید. ما ضمن نمایش عکس ها در سایت، به آن ها جایزه می دهیم . http://www.niniaxs.ir/
عشق يعني ...
11 شهریور 93 17:36
پریسا جون فکر دلتنگی من و ترنم و هم بکن دیگه
مامان لیانا
14 شهریور 93 22:06
سلام پریسا جونم قربون کیان قلدر بشم که از طرف پدر جون مادر جونش حمایت میشه...امیدوارم واکسن هجده ماهگیشو ب راحتی زده باشه..دلم براتون تنگشده منتظر خبرهای خوب ازت هستم کیان منو ببوس
عشق يعني ...
16 شهریور 93 9:17
هر وقت چشم به حرم ميوفته ياد تو و يكي از دوستاي وبلاگي ام به نام مريم مي افتم . نمي دونم چرا. امروز هم ميلاد امام رضا ست و چشم به حرم كه افتاد برات دعا كردم هر چه زودتر به خواسته هات برسيو بتوني بياي زيارت امام رضا . مسير خونمون به سمت دفتر كه ميام از دور مي تونم حرم و ببينم هر روز و برات دعا مي كنم
مامانی غزل جون
18 شهریور 93 8:33
سلام عزیزم خوبی ؟خوشی؟سرحالی؟ شرمنده ام اگه زیاد نمیام خیلی سرم گرمه این فسقلی شده مجال نمیده بیام به دوست هام سر بزنم الان هم این فسقل خوابیده و منم یه فرصت کوچولو گیر اوردم که یه سر به دوست جونی بزنم و برم سراغ هزاااااااااار کار عقب مونده ام همیشه شاد باشی دوست گلم
مهسا
21 شهریور 93 19:46
ای بابا پریسا جون کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلمون گرفت اخه ه ه ه راستی این نظر سودابه جون خیلی قشنگ بود. منم چند بار خوندم...
آتـریسـا جون
22 شهریور 93 17:59
سلام عزیزم ، آفرین به کیان جون که داره حرف زدن رو تمرین میکنه خونه ی نو مبارک عزیزم خوبه که حداقل کیان جون باعث شد که تو دیگه از گربه نترسی عزیزم امیدوارم همیشه با هم خوب و خوش باشین عزیزم
مامان فاطمه
24 شهریور 93 9:28
کجائی خاله جوون؟
عشق يعني ...
24 شهریور 93 9:33
پريسا جونم كجااااااااااااييييييييي
مهدیه
25 شهریور 93 19:17
سلام علیکم خوبین؟بابا کلی حال کردم با نوشتت ...انشالا هرجا هستین خوبو شاد باشید
مامانی غزل جون
25 شهریور 93 23:44
پریسا جون بازم رفتی که رفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامانی غزل جون
29 شهریور 93 0:10
عشق يعني ...
30 شهریور 93 18:12
كيـــــــــــــــــــــان ترنم داره از دوري ات پر پر ميشه هاااااااااا كلي خاستگار اومده جواب نداديم گفتم منتظر كيانم