کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

پسرم اسطوره دنیای منی

دنیای دور و بر ما

1393/8/3 21:44
404 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

یه سلام پر از شرمندگی به روی گل و ماه شما دوستان با معرفت که اینقدر به یاد ما هستین و پریسای بی معرفت حتی فرصت جواب به نظرات شما رو هم نداره.

 

 

خوبین؟؟؟؟؟؟؟؟؟

انشالله که زندگی بر وفق مراده مگه نه؟

 

ما هم خوبیم خدا رو شکر.

اول بذارین یه کم از کیان بگم.

در ماهی که گذشت:

 واکسن وحشتناک 18 ماهگی رو زدیم و تا دو روز پسرم میگفت: پا دَد .... پاش درد میکرد.

قد کیان در پایان 18 ماهگی: 89 سانتیمتر و وزنش 17 کیلو بود.

بامزه ترین کارش تو این ماه اینه که میاد دقیقا یقه لباسمو میگیره  میگه: پادّو(یعنی پاشو)، میگم پاشم چیکار کنم؟؟؟؟ میگه بِدَقص(برقص)

منم میشم جمیله و می افتم وسط.....پریسا برقص، کیان بخند...... ببینید رقص من چه قدر افتضاحه که بچه بهم غَش غَش میخنده.

تو این ماه تقریبا مصرف پوشک ما نصف شد. چون تا جاییکه میتونه دستشویی اش رو اعلام میکنه

بدِ ماجرا وقتیه که ساعت یک شبه و  فسقلی غرقِ خواب .... یهو میگه "" ماما... کیییش""

منم چشمام بسته میگم کیان بُکن تو پوشکت. میگه ""نه""  میگم خواهش میکنم میگه"" نه""

و من میفهمم الکی نیست که مادر شدی باید پاشی پوشکش رو باز کنی، ببری توالت بچه رو.

 

خوشحالم از این موضوع . ولی باز هم تا میتونم پوشکش میکنم چون خیلییییی براش زوده.

موضوع بعدی در اومدن چند تا دندون همزمان بود که خیلی اذیتش کرد.

یه موضوع دیگه هم که خیلی مامانم باهاش مشکل پیدا کرده اینه که این فسقلی ما داره کم کم شیر خوردنش رو کم میکنه و به شدت رو آورده به غذا خوردن.

حاضره هر چیزی بخوره بغیر از شیر.

من از این موضوع خوشحالم ولی مامانم هممون رو دیوونه کرده با نگرانیاش.

 

در یک کلام اگه بخوام در مورد این روزا حرف بزنم اینه که کیان داره خیلی خیلی زودتر از چیزی که تصورش رو میکردم بزرگ میشه.

باباش که کرمانه و من هم به شدت درگیر کار، حالا این وسط پسرم به طور کاملا مستقل خودش رو از پوشک باز کرد و شیرش رو هم داره ترک میکنه.

دو تا موضوع خیلی مهمی که همیشه فکر میکردم روزها و شبها درگیرش خواهم بود.

وقتی این کارای کیان رو میبینم ناخودآگاه یاد دوران بارداریم میفتم.

تو ماه هشتم وقتی با اون مکافات خودم رو با قطار به تهران میرسوندم و میرفتم سر کلاس، بچه های کلاس بهم میگفتن بچه تو شبیه باقر خان سردار ملی میشه.....

چی بگم بخدا. دست کیان درد نکنه که اینقدر مراعات من و باباش رو میکنه.

 

و اما یه کم از حال و هوای خودم بگم:

اول از اون تیکه از  قلبم  بگم که اینجا تو نی نی وبلاگه و مدام به همه شما عزیزان سر میزنه ولی متاسفانه نمیتونه ردی از خودش تو خونه های مجازیتون بذاره.

این تیکه از پریسا:

امروز خیلی استرس داشت، بخدا عین واقعیته، چراااااا؟

چون مهسای نازنینم، یار دبیرستان و هم ردیف دانشگاهی من ، امتحان مهم تافل رو داشت.

مهسایی تمام روز به یادت بودم. انشالله هر چی خیره اتفاق بیفته. دلم روشنه. همه گروه تو دانشگاه منتظر نتیجه تن.

دلم پر میکشه سمت کسرا، اولین کودکی که وقتی بغلش کردم احساس کردم تیکه ای از جونمه. همش دعا میکنم که دوری از مامان فرح و بابا علی اوقاتش رو تلخ نکرده باشه.

به لطف وایبر، از حال پرهام و کارن و لیانا باخبرم. چقدر ممنونم از دنیای مجازی وایبر که مینا و مرجان و فریده ی یکی یه دونه رو همیشه در دسترسم قرار داده.

دل نگرون فاطمه عزیزم. و میدونم که خیلی خوبه. خوووووووب. و هر روز موفق تر از دیروز به لطف مامان فرزانه عزیزش.

صبحا گووشی تو دستم میرم یه سر به وبلاگ پارسا میزنم. تو دانشگاه که بودیم همه فکر میکردن من و مریم خواهریم. میگفتن خیلی شبیه همیم. و من الان از شباهت ظاهری پسرامون به هم کلی ذوق میکنم.

وبلاگ آوا هم برام بسیار دلنشینه با قلم زیبای مامان مریم .

دو نفر که به شدتتتتتتتتتتتت من شرمنده معرفتشونتم، یکیشون مامانی غزل جونمه.

یه فرشته با معرفت که عطر حضورش همیشه تو خونه خاطرات کیان وجود داره. خدا برام نگه داره دوست گلم و دخترک اسپرت پوشش رو.

دومی، عروس خانوم، قفل عزیز، مهربون، بامعرفته. این دختر خود عشقه. عشق یعنی همین قفل. خوشحالم که عروسم دست پرورده ای این عشقه.

یک سری از دوستای گلم هم که بدتر از من گرفتارن و زندگی بهشون فرصت دنیای مجازی رو نمیده.

مثلِ مثل هیچکس عزیز با اون دو تا فرشته ی زیباش، کیمیا مامان آرشیدا، بهناز و شایلین نازش، سام کوچولو همشهری کیان من و.......

دیدین که همیشه بهتون سر میزنم ولی زمانی برای ثبت حضور ندارم متاسفانه.

مامان و بابای کیان به شدت درگیر کار هستن. تا عید وضعیت همینه. مجالی برای زندگی نیست.

قرار بر این است که تا اول اسفند، هر کدوممون تو جبهه خودمون تلاش کنیم.

من اینجا

رضا اونجا

اول اسفند میایم ارومیه،  اول اسفند یه خونه داریم اینجا. که قراره تا آخر عمر زیر سقفش سه تایی زندگی کنیم. کنار هم. انشالله.

انشالله اگه خدا بخواد و برنامه هامون درست پیش بره، سفره هفت سین امسالمون پر میشه از رسیدن. رسیدن به چیزایی که خیلی وقته داریم براشون زحمت میکشیم.

آخر راهه دیگه. سختشم همین آخرشه. امتحانای زیادی پیش رو داریم. یه کم هم خسته شدیم.ولی تلاش ادامه داره.

مثل همیشه نیازمند دعای خیرتونم.

 

 

خُب دیگه.

اینم دوباره یه پست طولانی بعد از یک غیبت طولانی.

چند تا عکسِ نه چندان تازه هم از وروجک ما، به عنوان چاشنی مطلب، تقدیم به شما

 

 

 

 

 

خدایا ، بر من این نعمت را ارزانی دار که :
بیشتر در پی تسلا دادن باشم تا تسلی یافتن
و بیشتر در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن . . .

 

دوستدار همیشگی شما

التماس دعا

پَ ری سا

 

 

پسندها (5)

نظرات (20)

پریسا
3 آبان 93 22:21
سلااااااام؛چطوری؟همش منتظر مطلب جدید بودم تا بدونم حال خودت و پسرخوشگلت چطوره. ان شالله همه چی به خوبی و خوشی بگذره؛همیشه برات دعا میکنم.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
پریسای نازنینم سلام مرسی عزیزم از لطفت چه قدر ذوق کردم که اینقدر زود نظر گذاشتی امیدوارم خدا بهترینها رو تو زندگی برات رقم بزنه. تو هنوز خیلی کوچولویی باور کن. برای چیزایی که میخوای تلاش کن. ولی نتیجه رو به خدا واگذار کن. بذار خودش برات بهترینها رو مقدر کنه.
مثل هیچکس
3 آبان 93 23:09
سلااااااااااام به بهترین مامان دنیا وکیان جون خدا رو شکر که حالتون خوبه ما هم همیشه جویای حالتون هستیم ومنتظر خبرای خوب از شما وکیان جون . معلومه که یه همچین مامان خوب وفعالی یه بچه کاملا مستقل پرورش میده ،خداروشکر . ایشالاکه کیان جون بتونه مایه افتخار خودتون وخونوادتون بشه .
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااااام دوست عزیزم خوبین؟ دسته گلات خوبن؟؟؟؟؟ ماشالله به دختر و پسر زیبای شماخدا حفظشون کنه ممنونم که با تمام مشغله هاتون به ما سر میزنین
فریده
4 آبان 93 8:41
سلام پریسای نازنین خوشحالم که روحیه خوبی داری ، خوشحالم که دیگه برنامه ریزی کردید واسه اسفند و با امید دارید تلاش می کنید واسه بهترین زندگی . خیلی خیلی خوشحالم که کیان داره بزرگ و مستقل می شه و دوتا از بزرگترین مشکلاتی که مامانا باهاش دارن شما به راحتی داری سپری می کنی ، پسرمون حسابی هواتو داره ، خدا حفظش کنه . تو پریسای بامعرفت مایی ، فقظ مشکل این دل ماست که همیشه هواتو می کنه. گل پسر ناز ، خوشکل و عزیز ما رو ببوس
قویترین مامان دنیا
پاسخ
الهی من فدای دل شما بشم بانوی شیرازی تو بیا روی من ریکی پیاده کن تا کارام زودی تموم شن و من بتونم هر رئز بیام گزارش لحظه به لحظه از کودکی کیان بدم فریده ریکییییییییییییییییییییییییییی یادت نره
عشق يعني ...
4 آبان 93 10:45
وای خدای من چه حس خوبی بهم دست داد با خوندن این پست ات واقعا پر شدم از انرژی . پریسا جون خیلیییییییییییی خوشحال شدم از خوندن این پست ات. اول رفتم نظرات ست قبل و خوندم دیدم نوشتی که این شاله هر دومون تا عید میریم خونه خودمون . با ورت نمیشه چه حسی بهم دست داد. این شاله این شاله این شاله.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
تو رو خدا ببخشید اگه از هر ده تا نظر یکی رو جواب میدم و نمیرسم تو وبلاگت نظر بذارم بدی من رو به خوبی خودت ببخش
عشق يعني ...
4 آبان 93 10:46
فدای مرد کوچولوت بشم که این قدر فهمیده و آقاست . الهی بگردمش . وقتی وارد این وبلاگ میشم دلم میخواد با عکس بالا با همدیگه بزنیم قدش . حالاهم که این پست قشنگ خوندم واقعا جاش هست که با کیان بزنم قدش . بگم ای ول به خودت و مامانت.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
وای قفل عزیز کیان یاد گرفته که بزنه قدش یه وقتایی که میخواد بزنه قدش ، دستش جا خالی میره میخوره
عشق يعني ...
4 آبان 93 10:48
این شاله که تک تک دوستامون تو زندگی و کار و رس شون موفق باشن . این شاله که سایه شما مامان های مهربون و پر تلاش و دوست داشتنی همیشه رو سره فرشته های نازتون باشه . این شاله که همتون صحیح و سالم باشین و خدا مامان خوبتو براتون حفظ کنه عزیزم . این شاله مهسا جونمون هم تو آزمون اش موفق و سر بلند میشه
مامان فاطمه
4 آبان 93 12:15
سلام پریسا جان.خسته شدیم از بس دیدیم"کیان یعنی زندگی" خوب شد اومدی عزیزم.دلمون برای نو و کیان خیلی تنگ شده بود.خوشحالم برای تموم اتفاقات خوب این چند وقت.از خدا می خوام عید امسال برات بهترین عید باشه همراه با اقا رضا و کیان کوچولو.خیلی دست دارم و بی صبرانه منتظر پست بعدیت هستم. راستی فکر کنم حسابی اونجا هوا سرد شده که کیان جون اینجوری لباس پوشیده.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
فرزانه نازنینم ممنونم از اینهمه محبتت انشالله خدا بهترینها رو تو زندگی نصیبت کنه آره ارومیه حسابی سرده تو مهرماه دو بار برف بارید سیل هم اومد یه بار
مامان فاطمه
4 آبان 93 12:17
راستی یادم رفت مبارک باشه پسرمون داره از شیر مامان خسته میشه بهتر.بذار همسفره خودتون بشه.این جوری خودش هم راحت تره.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
بابا این فسقلی که شیر مادر نمیخوره، شیر گاو میخوره...... هم سفره ما شده کیان چه جمله قشنگی بود.
مامان فاطمه
4 آبان 93 14:08
پریسا جوون ممنون که به یادمونی.برامون با دل پاکت دعا کن.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
خبر پیشرفتای فاطمه خیلی خوشحالم میکنه. امیدوارم روزی برسه که تنش به ناز طبیبان نیازمند نباشه اون روز دور نیست من مطمئنم
پریسا
4 آبان 93 14:45
اخه لحظه به لحظه میومدم نگاه میکردم ببینم مطلب گذاشتی یا ن؛اگه میدیدم نذاشتی میرفتم وب کسرا و پرهام و لیانا.....نگاه میکردم. ممنون بابت حرفات ؛خیلی امیدوار میشم و جون میگیرم بااین حرفای خوشگلت.😍 .مواظب خودت و کیان باش
قویترین مامان دنیا
پاسخ
مرسی از اینهمه محبتت پریسا جونم. منم تو رو میسپرم به خدای مهربون
مهسا
5 آبان 93 14:17
1- پریسای با معرفت... همیشه خوشحالم کردی. همیشه لطف داشتی.. باز هم معرفت نشون دادی. عزیزم می دونم سرت شلوغه و حق داری.. خوشحالم که در تکاپو هستی... چقدر دلم می خواد با هم بخندیم مثل اونروزا ا ا ا... بلند بلند بخندیم. وای ی ی گروه تو دانشکده؟؟ هم خبر دارن من تافل دادم؟؟؟ خدا کنه سربلند بشم. 2- نازی یی کیان جون ماشالاا ا ا بزرگ شده... 18 ماهگی... خیلی بامزه گفتی که شبا می گی تو پوشاک خودش می گه نه.. کلی خندیدم. 3- وای ی ی واقعا؟؟1 اسفند تو اروزمیه زندگیتون رو شروع می کنید؟؟و اقعا خوشحالم.. از صمیم قلبم... اصلا اشک شوق دارم م م م چشم رو هم بذارید 1 اسفند شده... ایشالا هر وقت اومدم اورمیه می یام خونه جدیدتون.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
مهساااااااااااااااااااا پاشو بیا دیگه کی میاین ارومیه پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو بیا من قول میدم قاه قاه برات از ته دل بخندم دلم برات تنگ شده کاشکی برسه روزیکه تو مهمونم بشی تو خونه خودم انشالله خیلی زود خبرر قبولیت رو بهمون میدی تا کلی کیف کنیم شرمنده که نمیرسم برات نظر بذارم
مامانی غزل جون
5 آبان 93 21:43
سلااااااااااااااام دوست جونی با معرفتی از خودتونه گلم همه اون مطالبت یه کنار او چیزی که نوشتی بالاخره عید این دوری ها واسه همیشه تموم میشه یه کنار اولش انگار متوجه نشده بودم ولی دوباره خوندم کلی هم ذوق کردم انگار یه بار سنگین از شونه هام برداشتن خیلی خیلی بسیار خوشحال شدم خداروشکر بالاخره یه تصمیمی واسه زندگی خودتون گرفتین خداروشکر همیشه شاد باشی دوست گلم
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااااااااام یار باوفا خوبی؟؟؟؟؟؟ دختر نازنمون خوبه؟؟؟؟؟ مرسی که اینقدر بهمون لطف دارری تو رو خدا برامون دعا کن از اون مخصوصاش
صفیه
6 آبان 93 0:48
سلام پریسا جون دلم برات تنگ شده بود خدارو شکر که همم خودت هم خانواده ات سلامتید کارو سختی و دوری هم که انگار قراره تموم بشه واقعا برات خوشحال شدم من فردا دارم میرم واکسن پسرم و بزنم اصلا حالو روز خوشی ندارم فسقلی امشب اینقد ادا در اورد تا خوابید منم بد خواب کرده هر کار میکنم خوابم نمیبره راستی چیکار کردی پسرت دسشویی شو میگه؟خود جوش بوده؟ منم برای این موضوع کلی نگرانم
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااااااااااااام صفیه جونم. ممنون که بهمون سر میزنی نه بابا همچینم خود جوش نبوده مامانم باهاش کار کرده ولی خب استعدادش بد نبوده
مهسا
7 آبان 93 17:37
ایشالا که زودی خبر خوب بدم بهت. دعا کن واسم... والا به قدری سرمون شلوغه هر بار می خواییم بیاییم یه چیزی می شه.. الان هم که آرش مشغوله کاراش هست. واقعا روزهامون فقط به درس خوندن می گذره .. حتی روزهای تعطیل هم تو خونه درس می خونیم.. اگه بیاییم که قبلا حتما خبرش رو می دم عزیزم. ایشالا ا ا می یام خونتون.. ایشالا ا ا.. خیلی خوشحالم..واست.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
مهسا خیلی روزهای سختی رو میگذرونم. برای کمک به زندگیم و رضا خودم و کیان هر کاری میکنم. شب و روز دارم کار میکنم و درس میخونم و با همه دنیا سروکله میزنم. برام دعا کن دنیام قاطی پاتی شده اینروزا
مامان بهناز
8 آبان 93 0:49
سلام پریساجون یاخجیسان باجی؟ خیلی خوشحال شدم از اینکه مطلب جدید گذاشتی و ما رو از احوال خودتون باخبر کردین، بخدا شرمنده روتون هستم مرتب میومدم به وبتون سر میزدم تا ببینم مطلب گذاشتین یا نه اما متاسفانه فرصت نمیشد نظر بزارم ، بیشتر از همه از اینکه منو دوست نزدیک خودتون دونستین خیلی خوشحال سدم من همیشه به داشتن دوست وبلاگی عزیز و مهربونی مثل شما افتخار میکنم خصوصا اینکه همزبون هم هستیم
قویترین مامان دنیا
پاسخ
منم افتخار میکنم به دوستی با شما مهربووووووووونم
مامان بهناز
8 آبان 93 1:00
عزیز دلم کیان جون ماشالله هزار ماشالله چقدر بزرگ شدی خوشحالم که این وسط به شما یکی خیلی خوش میگذره صبح تا شب بازی و شادی ،پریسا جون واقعا بهت تبریک میگم وقتی خونم کیان داره کم کم از قضیه پوشک و شیر براحتی عبور میکنه بدون اذیت کردن شما، طبیعیه مادر فعال و مستقلی مثل شما باید همچین پسر زرنگ و مستقلی داشته باشهاز اینکه دم عید انشالله سروسامان میگیرید خیلی خوشحال شدم ، دعا میکنم سال جدید سراغاز یه زندگی جدیدو شیرین برای خونواده سه نفره و خوشبختتون باشهاز طرف من کیانی اوپ پریسا جان سنی چوخ ایستیرم
قویترین مامان دنیا
پاسخ
بهناز نازنینم، من دَ سیزی دنیالار جَ ایستیرم سن الله بیزه چوخ چوخ دعا ایله شایلین بالامین اوزونن اووووپ
مریم
12 آبان 93 20:30
سلام پریسای عزیز. خیلی وقت بود سر می زدم و دست خالی برمی گشتم. خوشحالم که به یادمون هستی و هنوز به ما سر می زنی و خوشحالم از این همه خبر خوب. انشاءالله همه چیز بر وفق مرادتون باشه و کنار هم خوشبخت باشین و سلامت
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلام مریم عزیزم ممنونم از محبتت عزیزم
پریسا
13 آبان 93 22:43
مامان آرشیدا
17 آبان 93 11:53
معلوم شد که به وبلاگم سر نزدی آخه من بروزم گلم
قویترین مامان دنیا
پاسخ
اومدم دیدم مطلب جدیدتو بخدا اونروز که مطلب مینوشتم چیز تاره ای نداشتین
عشق يعني ...
25 آبان 93 8:52
هر روز میام و یه سری بهتون میزنم اما میبینم خبری ازتون نیست این شاله هر جا که هستین دلتون شاد و لبتون خندون باشه
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلاااااام دوست گلم.ممنونم از محبت همیشگیت از فریده بپرس حال و روزمو تا باور کنی چقدر درگیرم