کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 3 روز سن داره

پسرم اسطوره دنیای منی

امروز کیان

1392/5/30 20:52
719 بازدید
اشتراک گذاری

مثل همیشه امروز رو به شیر خوردن و پوشک عوض کردن و خوابوندن کیان گذروندیم تا عصر که تصمیم گرفتیم با خاله نازیلا بریم پارک.کیان بعد از ظهر رو خوب نخوابید. واسه همین نگران بودم تو پارک بیقراری کنه. بیقراری نکرد ولی دریغ از یک لبخند یا روی خوش. با اخم و تخم اومد پارک.

اینم عکسای امروز کیان تو پارک

 

چه اخمی کرده قربونش برم. خیلی خوابش می اومد ولی نمیخوابید

 

 

حالا خدا خواست من مجهز رفته بودم و بساط استراحت آقا کیان فراهم بود. تا موقع اومدن همینطور داشت استراحت میکرد پسرم.

 

 

آخرشم با دو تا لالایی خوندن من گرفت تخت خوابید. تا خونه هم خواب بود.

 

 

ولی در کل خوش گذشت. با بچه،تو رفسنجان،بدون امکانات،اینقدرم جای شکر داره. اینم عکس سه نفری من و کیان و خاله نازیلا. میذاریمش تو وبلاگ تا ثبت بشه تو خاطرات پسرم.

 

 

(داخل پرانتز یادداشت کنم تا یادم نره:یکی از خاطرات امروز سوختن عجیب و خنده دار بابا رضا با چایی بود که بمانددددددددددددددد)

 

خدایا شکرت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

خاله زهرا
30 مرداد 92 21:12
ای جونم فدای اخمت بشم عشق من کاش اونجابودم انقدبوست میکردم تا یه لبخندکوچولوبه لبت بشینه یادت نره جوجه من که تو فقط عزیز خودمی دارم ثانیه شماری میکنم بیای ارومیه توبغل بگیرمت


مامان پریباوبابارسول
30 مرداد 92 21:13
قربون نوه خوشگلمون بشیم ماشالا اقاشده واسه خودش دوستت داریم کوچولو
دایی مهدی و زندایی شیما
30 مرداد 92 21:14
ماشالات باشه دایی یه لبخندبزنی از ابهتت کم نمیشه ها ولی افرین همین جذبه رو حفظ کن
ماماني كسرا
31 مرداد 92 12:41
اي جااااان چه ناز شدي عزيزم چه بزرگ شدي اقا شدي ماشالله


سلام عمه جون.مرسی که همیشه به من سر میرنی.دوستت دارم عمه جون

عمو محمد
1 شهریور 92 18:01
قربونت برم که همش در حال استراحتی

مرسی عمو جون
مامان فرح l
3 شهریور 92 0:36
قربون کیان خوشگل برم پارک رفتن بهت خوش گذشته چرا نمیایی به ما سر بزنی خیلی دلمان تنگ شده منتظرتان هستیم فدات شم

کیانم خیلی دلش برا شما تنگ شده مادربزرگ؛حتما میام کرمان به دیدنتون
مامان ساینا
3 شهریور 92 12:57
عزیز دلم همیشه به گرد شو شادی
ای جونم نی نیمون تاب تاب بازی کرد؟ سر سره سوار شد؟قربونش برم ببوسش


مرسی عزیزم.