کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره

پسرم اسطوره دنیای منی

در چند روزی که گذشت....

1392/6/16 11:13
330 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام

در چند روزی که  گذشت،کلی اتفاق قشنگ برامون افتاد. اولیش اینکه رفتیم به دیدار عمه سودابه و کسرا جون. وای که چقدر لحظه اول دیدار این عمه و برادرزاده قشنگ بود.عمه اش محکم بغلش کرده بود و کیانم قشنگ بهش میخندید و  منم که به قول زهرا خواهرم مثل راج کاپور میمونم و همیشه اشکم دمه مشکمه یه نموره اشکی در چشمانم نشسته بود. کسرایی بزرگ شده بود و به قول خودش عزیز شده بود. کلا کسرا کارا  و حرفایی داره که برای من خیلی جالبه و همیشه یادم میمونه. حرف جالب ایندفعه اش این بود که قبول نمیکرد کیان نی نیه منه. کسرا بار آخر وقتی من 9 ماهه باردار بودم منو دیده بود و به همین دلیل میگفت کیان رو بکنش تو دلت. یا اینکه میگفت کیان رو بده به مامانش (منظورش مامان فرح بود)،بیا بریم بازی

یا وقتی به کیان شیر میدادم میگفت غصه نخور کم کم بزرگ میشه

و روز آخر هم اومد و یکم نازش کرد و دست کیان رو گرفت و گفت چقدر کوچولوا

راستی عمه سودابه دست کشید رو دندونای پسرم و امیدوارم هرچه زودتر مرواریدای پسرم نمایان بشن و این کوچولو از شر خارش لثه راحت بشه.راستی تو کرمان که بودیم کیانو  دو ساعت گذاشتمش پیش مادر بزرگیش و رفتم بیرون.، و بماند که این وروجک چه کرده بود و چه بر سر مادربزرگی آورده بود،بماند......

این تنها عکسیه که از کرمان داریم

 

 

 

.................................................................................................................................

برگشتیم خونه. کیان و باباش که دو روز بود همدیگه رو ندیده بودن محکم به هم چسبیده بودن و کلی با هم حال میکردن.از اینهمه وابستگی میترسم که چه جوری اول ترمی دوباره این دو تا رو از هم جدا کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

بگذریم ،چو فردا شود ، فکر فردا کنیم............................

کیان این روزها خیلی داره تلاش میکنه که غلط بزنه. البته قبلا اینکار رو کرده ولی فکر کنم اونا اتفاقی بوده. چون خیلی وقته که تکرار نشده. جدیدا خیلی داره تلاش میکنه. دستاش رو میذاره رو شکمش و در یک حرکت ضربتی میچرخه رو صورتش. ولی بیشتر نمیتونه.

 

 اخبار جدید اینکه دوباره اعتصاب غذا کرده و شیر نمیخوره. خوابشم به هم ریخته. اخبار جدیدتر اینکه ما عاشق کیانیم. دوسش داریم و میمیریم برا پسرمون. از بوسیدن و بازی با این نی نی سیر نمیشیم.

 

تو این دو تا عکس آخر بابا رضا کیان رو قنداق کرده و بهش بستنی داده لیس بزنه(فک کن)

 

 

خدایا به خاطر  این پسر کوچک شکرت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

خاله زهرا
17 شهریور 92 10:57
قربون بستنی خوردنت بشم عشق من عسل من خیلی دوستت دارما
مامان پوریا جون
21 شهریور 92 21:15
سلام.گل پسر خوشکلی دارین امیدوارم بودنش براتون همراه خیر و برکت باشه.
لطفا به وبلاگ گل پسر منم آقا پوریا یه سری بزنید.
نظرتون واسمون با ارزشه.



سلام. مرسی که به ما سر زدید. حتما میایم پیشتون
abim
21 شهریور 92 23:27
aga reza parisa khanom kiyan kocholo ma montazere shoma hastim zod biyayn arosi dayi mehdi SIZI OZLOYURUM
ABIEM
21 شهریور 92 23:28
عجب بزرگ شده بچتون
مثل هیچکس
22 شهریور 92 23:37
چه ماه شده با این چشمای گردشده ونازش خدا خفظش کنه .
نازی
23 شهریور 92 16:57
بیا اینجا به دردت میخوره تو گوگل بزن "کپی پیست کن" بعد بیا کپی پیست کن