کیان من ،این روزها
سلام به همه دوستان عزیزم..... و
یه سلام مخصوص همراه با کلی بوس و آخیش و دلتنگی به بابا رضای گل خودمون که فکر کنم اولین مشتریه این پست باشه.
بابا رضا جون سلام رضای گلم سلاااااااااااااااااااام
ما خیلی دوست داریم آقای کارآموز. عاشقتیم و دلمان برایت قدر یک نخود گردیده است.
بگذریم وبلاگ بچه که جای این حرفا نیست.
اگر از احوالات کیان کوچولو در اواسط هفت ماهگی بخوام بگم:
اول اینکه خدا رو شکر داره به غذا خوردن عادت میکنه. مامان پریبا ،تو این زمینه خیلی فعاله و هر روز حتما سه وعده، صبحانه و نهار و شام رو به کیان غذا میده. وسطای روزم میوه میخوره. غذای مورد علاقه اش آبگوشته و به همین دلیل ما یه روز در میان آبگوشت داریم. براش سرلاک خریدم ولی اصلا دوست نداره.منم قاچاقی با شیرش قاطی میکنم بهش میدم بخوره.نه اینکه متوجه نشه،نه. در اولین مک زدن متوجه میشه ولی زورش به من نمیرسه.با کلی شعر و ادا اطوار بهش میخورونم.
یه کار قشنگی که تازگیا میکنه،اینه که وقتی تو بغل کسیه و من میگم مامانی میای بغلم ،خودش رو به سمت من پرت میکنه. وااای بابا رضا جات خالی.انقدر حس خوبیههههههههه.
با مامان پریبا میره گردش. با بابا رسول میره خرید. دیروز با خاله زهرا نیم ساعت رفت مهمونی.
ولی از شما چه پنهون وقتی نی نیمو میبرن بیرون،من اونقدر جای خالیش رو حس میکنم. همش چشم به دره که برگرده. ولی خوب اونا هم سهمی دارن. کلی منتظر نوه بودن و حالا هم کلی پز نوه شونو به همه میدن.
آهان یادم رفت بگم،کیان کوچولو اینجا چندتا دوستم پیدا کرده. اولیش الیسا نوه عمممه (به تکرار میم توجه کنید)،که الیسا جون خیلی کیان رو دوست داره.مامانش میگه اگه بگیم میریم پیش کیان هر کاری میکنه. غذا میخوره،حموم میره و..........متاسفانه امشب الیسا داره برمیگرده خونشون. سفرتون بی خطر انشالله
دوستای دیگه کیان،عسل جون و مهدی کوچولوان.که هر روز میان دم در تا کیان رو ببینن. یه وقتایی هم میان خونه و ماماناشون با زور میبردشون.
در کل خدا رو شکر اینجا ملالی نیست جز دوری بابا رضا . انشالله این دوری هم خیلی زود تموم بشه.
انشالله