شله زرد تاریخی
سلاااااااااااااااااام
ماجرای شله زردا از این قراره که:
خاله زهرا یه نذر شله زرد ،تو محرم اول زندگی مشترکش داشت. یه نذر کوچولو . در حد فامیلای درجه یک.
(داخل پرانتز بگم که ما خیلی خانواده کوچیکی داریم و همه فامیلای بابا و مامان من از نوع درجه اول یعنی خاله عمه دایی عمو با بچه ها و نوه ها شون 40 نفر میشیم. همگی رو هم فکر کننننن)
من خیلی کدبانو نیستم ولی به واسطه نذرهای فراوونی که همیشه داشتم دیگه تو پختن شله زرد و آش نذری اوستا شدم. خدا قبول کنه ایشششششششالله.
بنابراین وظیفه خطیر پختن نذری به عهده من افتاد. صبح زود رفتم دانشگاه و کارامو انجام دادم. برگشتم کیانو برداشتم و رفتیم خونه خاله زهرا.
و مامان پریسا دست به کار شد.....
خاله زهرا هم این وسط کلی زحمت کشید و زحمت بازی با کیان رو بر عهده گرفت.
پرتقال کیان رو از دستش میگرفت و لج پسر منو در میاورد. کیانم برای دفاع از خودش موهای خاله شو از ته کشید. نوش جونت خاله
(این عکسای کیان ربطی به امروز ندارنااااااا)
شله زرد ما بعد از پنج ساعت حسابی جا افتاد و جای شما خالی خیلی هم خوشمزه شده بود. عطرش همه جا پیچیده بود
اینم قابلمه هامون(در حد وسع خودمون دیگه)
ظرفا رو چیدیم وسطو شروع کردیم به ظرف کردن.
سی و پنج تا ظرف شد. یکسری از ظرفا رو چیدیم رو اپن. بعد یکهو زهرا گفت : وااااااااای پریسا یکی از ظرفا شکست. بلند شدم سریع برش دارم که زهرا گفت این یکیم شکست . و بعد گفت یکی دیگه. یکی دیگه و.....
به همین نام و نشون 18 تا از ظرفامون شکست.
ما هم دقیقا مثل این شکلکا اول غش غش خندیدیم. به هر ظرفی که میشکست ،ما غش میرفتیم و نمیتونستیم خودمونو کنترل کنیم. زهرا که کلا نقش زمین شد. حالا من در نقش خواهر بزرگتر مونده بودم خودمو جمع کنم یا کیانو یا شله زردا رو..............
من و زهرا هر وقت خیلی بخندیم حتما آخرش یه اتفاق وحشتناک برامون می افته. امروزم از صبح خیلی خندیده بودیم . اینم نتیجه اش..........
ظرفا پوسیده بودن. وقتی یکی از ظرفا رو خالی دست زدم فهمیدم که انقدر الکی بودن که آبم نمیشده توشون پر کنیم چه برسه به شله زرد. ظرفای شکسته رو شستم و همه ظرفای سالم رو مثل توپای قدیمی لایه کشیدم. روی شله زردا رو جمع کردم و بقیه رو دور ریختم.
از همین دو تا قابلمه فسقل به همون فامیلای کم جمعیتمونم نرسید.
جالب اینجا که حالا زهرا جرات نمیکرد شله زردا رو ببره برا همسایه ها . میگفت اگه موقع برداشتن ظرف بترکه چی؟؟؟؟؟؟؟؟/
منم گفتم خواهر برو غمت نباشه من تا صدای غش رفتن تو از خنده بیاد با یه کاسه چینی به دادت میرسم. این عکس بعد از کلی تمیز کاریه. حیف که اون لحظه اول اونقدر هول بودیم که به عقلمون نرسید یه عکس تاریخی بگیریم.
خلاصه اینم از ماجرای شله زرد تاریخی پت و مت.
خوب شد مامانم پیش ما نبود ، چون حتما هم خیلی ناراحت میشد ،هم کلی ما رو دعوا میکردکه نخندییییییییییییییییییین.
خدا قبول کنه نذرتو خاله زهرا.بسی خندیدیم.
خدایا شکرت.