خانواده کوچک ما
خانواده کوچک ما بچه که بودم آرزو داشتم ماه و ستاره های آسمون رو بردارم و تو اتاقم بذارم...
بزرگتر که شدم فهمیدم آرزوهام خیلی رؤیایی و دست نیافتنیه ...
ولی الان میبینم که ماه و ستاره های واقعی رو همین الان تو خونم دارم ...
همسرم و پسرم
خدایا شکرت به خاطر وجودشون،سلامتیشون و آرامشی که در کنارشون دارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
روز عقد هم، بعد از محضر رفتیم بند...منو یاد اون روزا انداختی.
