یار دبستانی من....
سلاااام.
انشالله که همگی خوب و خوش و سرحالین.
یار دبستانی من اسمش الناز جونه. همکلاسیه دوران دبیرستان و 4 سال هم ردیفی و هم نیمکتیه من تو مدرسه. و به عبارتی میشه گفت قدیمی ترین دوست من.
یه دوست باوفا و دلسوز که مستدام بودن این رابطه فقط به خاطر گذشت ها و خوبیهای الناز بوده وگرنه من........
تو این دو ماهی که ارومیه بودم،همش دلم میخواست برم ببینمش ولی متاسفانه هر بار یه طوری قرارموون بهم میخورد تا اینکه بالاخره امروز موفق شدیم بریم خونه الناز جون و چند ساعتی با یار دبستانیمون خلوت کنیم.
یاد دوران دبیرستان بخیر. کلی خوش میگذروندیم. شبا هژیر نگاه میکردیم، صبحا تو مدرسه مو به مو اجرا میکردیم. از صبح تا ظهر با هم تو مدرسه بودیم. عصرا هم پای تلفن تا خود شب. هیچ کدوم از تماسای تلفنیمون کمتر از یک ساعت طول نمیکشید.
نکته جالب امروز،آشناییِ پسرامون با هم بود. امیر حسین ده ماه از کیان من بزرگتره.فکر می کنم در آینده بتونن دوستای خوبی برای هم باشن. مثل ماماناشون. انشالله
به زور از هم دل کندیم و برگشتیم خونمون. روز خوبی بود. مرسی یار قدیمی.مثل همیشه مصاحبت با تو خیلی لذت بخش بود.
خدایا الناز عزیزم و پسر نازش رو در سایه لطف و مهربونیت، حفظشون کن.آمین