سفر سلامت
سلاااااااااااااااااااااام
شنیدین که میگن همه چیز نو و جدیدش خوبه، دوست کهنه و قدیمی اش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا راسته واقعا
امروز با دوستِ قدیمی ام مهسا جون قرار گذاشتیم تا بریم بیرون و همدیگه رو ببینیم و یه جورایی با هم خداحافظی کنیم.
صبحی مهسا اومد دنبالم و زدیم بیرون. کلِ شهر رو با هم گشتیم تا یه کافی شاپ پیدا کنیم. هیچ کدوممون درست شهر رو نمیشناختیم. دورتا دور شهر رو چرخیدیم. رفتیم جاهایی که ازش خاطره داشتیم.
الان که دارم این مطلب رو مینویسم تازه از مهسا خداحافظی کردم و هنوز اشکام دارن میریزن. هنوز نرفته دلم براش تنگ شده. مهسا از اون آدماییِ که شناختنشون سخت نیست. مثلِ آینه پاک و زلالِ. اصلا پیچیدگی نداره که شناختنش سخت باشه. و الان دوست نازنینم بعد از کلی فراز و نشیب تو زندگی و بدو بدو داره به سر منزل مقصود میرسه. خیلی تنهایی کشید. خیلی زحمت کشیدن هر دوشون. و بالاخره دیروز خدا نتیجه این زحمتاشون رو داد.
خیلی برای رفتنش دعا کردم. خیلی خوشحالم که میره پیش عشقش و آینده درخشانی روبروشه.
ولی............. خیلی دلم براش تنگ میشه. درسته وقتی اینجا بود خیلی فرصت نمیکردیم همدیگه رو ببینیم ولی با این وجود از رفتنش احساس تنهایی میکنم. دلم برات تنگ میشه مهسایی. خیلی.
خوشبخت باشی عزیزم. تو لیاقتت بیشتر از اینا بود. همیشه و همه وقت به یادتونم و براتون آرزوی خوشبختی میکنم.
(ببخشید مهسایی که مطلبم در حد تو نبود. اونقدر فکرای جورواجور الان تو سرمه که اصلا متوجه نشدم چی نوشتم)
اینم عکسای امروزمون.
دربند ارومیه
کافی شاپ دانشجو
خداوندا عزيزانم، مهسا و آرش، را تو ياري کن
پناهشان باش و در حقشان تو کاري کن
الهي هرچه ميخواهند نصيبشان کن
خداوندا بر لبانشان لبخند جاري کن .
آمین