داریم میریم خونمون
سلاااااااااااام. خوبین؟
من و کیان خیلی حال خوشی نداریم.
امروز داریم میریم تهران. دو سه روزی تهران کار دارم بعد از اونجا پیش به سوی خونه.
اینکه گفتم حالمون خوب نیست به چند دلیل:
1- دقیقا مثل دفعه پیش که بعد از دو ماه داشتیم میرفتیم خونه، کیان بازم عفونت خفیف گوش گرفته. باز هم ا.س.ه.ا.ل اسیدی و متاسفانه باز هم سوختگی شدید پاهاش.(باز هم گریه و جیغ و داد و بیقراری.....)
انگاری قراره من همیشه با چشم گریون از این شهر راهی بشم.
2- در دو هفته ای که گذشت به شدت مشغول تایپ پایان نامه ام بودم. (البته فقط شب تا صبح .چون در طول روز کیان اصلا اجازه نمیداد)250 صفحه فرمولِ محض. دیروز بردم یه نسخه شو تحویل استاد ارومیه ام دادم. وقتی منو دید خیلییییییی تعجب کرد. میگفت شکل روح شدی. میگفت مگه آدم تو دو هفته میتونه اینقدر خسته و به قول خودش شکسته بشه....
خلاصه بماند یه سری تغییرات قرار شد تو این 250 صفحه انجام بدم.
دیشب تا صبح نشستم درستشون کردم. صبحی پا شدم با لپ تاپ برم پای بخاری بشینم، سرم گیج رفت با کله و لپ تاپ خوردم زمین. خودم به درک ... لپ تاپم شکست. نمیتونم بهش فلش وصل کنم. همه اطلاعاتم مونده توش........
در یک کلام دارم میمیرم.
دیشب به وبلاگ همه دوست جونیا سر زدم. خیلیاتون مطلب جدید داشتین. خوندمشون ولی متاسفانه الان انقدر بدم که نمیتونم نظر بذارم.
میریم خونمون . ازاوضاع اینترنت اونجا فعلا بی خبرم. شاید بازم تاخیرمون طولانی بشه.
پس تا دیدار دوباره به خدا میسپارمتون و ملتمسانه محتاج دعای خیرتونم.