کیان کوچولو یه کار بزرگ کرد
یه روز صبح از خواب پاشده بودم و تو آشپزخونه مشغول بودم که دیدم کیان داره با صدای بلند قهقهه میزنه. ترسیدم اومدم هال دیدم پسرم یاد گرفته به شکم بخوابه. انقدر از این کار خودش کیف کرده بود که نگو.
اینم یکی دیگه اش
من و باباشم خیلی از اینکار لذت بردیم. فقط مشکل اینه که هنوز راه برگشتن به حالت اولیه رو بلد نیست و نمیتونه برگرده. اونقدر اینجوری میمونه که مامان یا بابا بیاد کمکش کنه.
زودی بزرگ شو کوچولو . خبببببببببببببببببب
خدایا شکرت پسرم داره یزرگ میشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی