ممنونم کیان ،ممنونم
سلام پسر گلم.سلام جگر گوشه من.
الان که دارم این مطلب رو مینویسم،تو کنار من تو خواب ناز هستی. منم کم و بیشم خوابم. ولی دلم نیومد حس خوب امروزمو ثبت نکنم.
امروز یکی از روزای خیلی پر کار من بود. از شش صبح تا یک ظهر نتونستم از اتاق بیام بیرون و بهت برسم گل پسرم چون باید یه سمینار آماده میکردم. ساعت یک و نیم هم باعجله لباس پوشیدمو رفتم دانشگاه.
امروز کار آزمایشگاهی داشتم. کلی در گیر دستگاهها و مواد شیمیایی بودم. وقتی کارم تموم شد و در آزمایشگاه رو قفل کردم،ساعت 8:30 شب بود. هیشکی تو دانشگاه نمونده بود بجز سرایدار طفلک که معطل من بود.......
به خدا کیانم درسته درگیر بودمو و کنارت نبودم ولی همش فکرم پیشت بود. دلم واسه بغل کردنت پر میکشید.
وقتی رسیدم خونه و تو رو دیدم ،خیلی بی تابی کردی که بغلت کنم. وقتی بغلت کردم ،صورتمو با دو دستت گرفتی. صورت کوچولوتو چسبوندی به من . و لباتو گذاشتی رو لبای من . قشنگترین حسی که تا حالا تو زندگیم تجربه کرده بودم.
هنوزم تو ذوق بوسه توام کیان. تو چقدر با محبتی پسرم. خدا رو شکر.
مامان پریبا و بابا رسول از دیدن این صحنه مات شده بودن. منم سرمست...........
ممنونم کیانم. ممنونم مامانی به خاطر امروز. خستگیم حسابی در رفت.
ممنونم کیان که منو درک میکنی. ممنونم که میفهمی همه این بدو بدوها به خاطر آینده بهتر و متفاوت تواِ.
ممنونم کیان که هستی و امید میبخشی.
ممنونم خدا به خاطر کیان. هزار مرتبه شکرت خدای خوبم به خاطر بوسه شیرین امروز.