کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

پسرم اسطوره دنیای منی

ممنونم کیان ،ممنونم

1392/9/4 23:11
277 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم.سلام جگر گوشه من.

الان که دارم این مطلب رو مینویسم،تو کنار من تو خواب ناز هستی. منم کم و بیشم خوابم. ولی دلم نیومد حس خوب امروزمو ثبت نکنم.

امروز یکی از روزای خیلی پر کار من بود. از شش صبح تا یک ظهر نتونستم از اتاق بیام بیرون و بهت برسم گل پسرم چون باید یه سمینار آماده میکردم. ساعت یک و نیم هم باعجله لباس پوشیدمو رفتم دانشگاه.

امروز کار آزمایشگاهی داشتم. کلی در گیر دستگاهها و مواد شیمیایی بودم. وقتی کارم تموم شد و در آزمایشگاه رو قفل کردم،ساعت 8:30 شب بود. هیشکی تو دانشگاه نمونده بود بجز سرایدار طفلک که معطل من بود.......

به خدا کیانم درسته درگیر بودمو و کنارت نبودم ولی همش فکرم پیشت بود. دلم واسه بغل کردنت پر میکشید.

وقتی رسیدم خونه و تو رو دیدم ،خیلی بی تابی کردی که بغلت کنم. وقتی بغلت کردم ،صورتمو با دو دستت گرفتی. صورت کوچولوتو چسبوندی به من . و لباتو گذاشتی رو لبای من . قشنگترین حسی که تا حالا تو زندگیم تجربه کرده بودم.

 

هنوزم تو ذوق بوسه توام کیان. تو چقدر با محبتی پسرم. خدا رو شکر.

مامان پریبا و بابا رسول از دیدن این صحنه مات شده بودن. منم سرمست...........

ممنونم کیانم. ممنونم مامانی به خاطر امروز. خستگیم حسابی در رفت.

ممنونم کیان که منو درک میکنی. ممنونم که میفهمی همه این بدو بدوها به خاطر آینده بهتر و متفاوت تواِ.

ممنونم کیان که هستی و امید میبخشی.

ممنونم خدا به خاطر کیان. هزار مرتبه شکرت خدای خوبم به خاطر بوسه شیرین امروز.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مهسا
5 آذر 92 1:47
آخی نازی. خسته نباشی عزیزم. حسابی مشغولی. ایشالا که نتیجه تلاشهاتو می بینی. نازی می گم یادته همیشه آخرین گروهی که دنشگاه رو ترک می کرد فیزیک بود. یاد اون وقتا انداختیم.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
سلام. مرسی از اینهمه معرفت که از این راه دور باز هم نفر اولی هستی مه به ما سر میزنی. پاسخ به نظر خصوصی: جدی؟ تو بار اول رفتی نباید مهمون داری کنی. اونا باید تو رو دعوت میکردن. جون به جونش کنی این آدم اعصاب خورد کنه. از تصور اینکه باهاش روبرو بشم ، وحشت میکنم.
فریده
5 آذر 92 7:42
واااااااااااااااااای چه حالی کردی ، درکت می کنم . چقدر مامان و بابات حسودیشون شده ، پیش خودشون گفتن همه زحمتاشو ما می کشیم بوسش گیر یکی دیگه می آد. امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشید
قویترین مامان دنیا
پاسخ
همیشه همینطوره. اگه الان خونه بودیم و من زحمت نگهداریش رو داشتم حتما باباش رو اینجوری بوس میکرد.
مثل هیچکس
5 آذر 92 13:42
ای جونم چه گل پسر با محبتی ،آخه فربونت برم وقتی مامان وبابا عشقولانه باهم ازدواج میکنن از بچه که نمیشه انتظار دیگه ای داشت بایدم اینقدر با محبت باشه
مهسا
5 آذر 92 14:30
آره حسابی حرصمون داد. البته مثل قدیما سوال پیچم نکرد. اخه همسر جان پیشم بود. سوالاش از همسر جان می پرسید. منم کلا کم حرف زدم.اما می بینی تو رو خدا اینجا هم اینا ولمون نمی کنن. یادته تهران که رفتیم امتحانفرار می کردیم....آخرش پیدامون کرد. به همسر جان تعریف کردم کلی خندیدیم.
قویترین مامان دنیا
پاسخ
یکی از بهترین خاطرات زندگیم که هرگز فراموشش نمیکنم اومدن به تهران خونه دادشِت و قدم زدن و درد دل کردنامون تو خ انقلاب وقتی رفتیم کارت ورود به جلسه بگیریم و کنکور دکترا و کوفته های داداش مسعودته. اون دو روز جزو بهترین روزهای سرنوشت ساز زندگیه من حساب میشه. این دو روز خوب و نصف بیشتر قبولیه دکترامو مدیون توام. چون اگه تو تهران نبودی نمی اومدم کنکور بدم . و..... مرسی دوست و همکلاسی عزیز
ماماني كسرا
6 آذر 92 8:54
عزيزم كيان مهربون و دوست داشتني افرين كه مواظب ماماني هستي عزيزم
مریم
6 آذر 92 20:08
عزززززززززززززیزم می فهمم چه حالی داشتین خدایا مادر بودن چه حس خوبیه همیشه شاد باشین در پناه خدا
قویترین مامان دنیا
پاسخ
متدر بودن نعمت بزرگیه. انشالله لایق باشم
مامانی غزل جوون
6 آذر 92 21:23
مامان پریسای گل کیان جون الان خیلی خیلی بیشتر به شما احتیاج داره تا آینده............. مخصوصا که باباش هم کنارش نیست بیشتر باهاش باش و سعی کن اینروزهارو از دست ندی فکر نکن کوچولو و متوجه نمیشه دیگه واسه خودش مردی شده... همیشه موفق باشی دوست خوبم
قویترین مامان دنیا
پاسخ
مرسی عزیزم از دلسوزیات و مهربونی و راهنماییات. به خدا خیلی سعی میکنم با کیان باشم. ولی بازم خودم عذاب وجدان دارم. وگرنه من تو فامیل مشهورم به اینکه خیلی هوای بچه شو داره و مدام داره بوسش میکنه.
مامی کیان
9 آذر 92 17:11
کیان جونم مرواریت مبارک عزیزدلمممممم