کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

پسرم اسطوره دنیای منی

بوی بهبود به اوضاع جهان می شنوم

  سلام     متاسفانه چند روزیه که کیان کوچولوی ما سرما خورده . یه سرما خوردگی میگم یه چی می شنفین. سرفه های شدید،آب ریزش، عطسه  بی اشتهایی و..... الهی بمیرم خیلی پسرم بی حال شده و یکمی هم وزن کم کرده. مثل همیشه خیلی غصه خوردم و جوش زدم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که بالاخره بچه ها همین طوری بزرگ میشن. این روزا کار من چند برابر شده. بدو بدو زیاد دارم. یکشنبه ها هم که کارم خیلی زیاده.   امروز به هزار زور و ضرب به این فسقلی شیر دادم. عاشق غذا خوردن سر سفره است. سفره براش خیلی جذابه و نون بربری جذابتر....     بعد رفتیم حمام و کلی با آب داغ بازی کردیم. تو حموم همش سعی میکنه کف شا...
5 آبان 1392

جمعه شبامون

سلام از وقتی اومدیم ارومیه هر جمعه شب خونه مامان پریبا مهمونیه و دایی مهدی و خاله زهرا اینا شبای جمعه میان پیشمون(نه که در طول هفته اصلا نمیبینمشون،ذوق داریم ). راستش این مهمونی همیشه به من سخت میگذره و تنها دلیلشم اینه که جای خالی بابا رضا تو این مهمونی خیلی بیشتر نمایان میشه.  کیان از  abiem(در زبان ترکی استانبولی به معنای داداشم هست  و من به شوهر خاله زهرا abim  میگم.) یه کم میترسه و علتش هم عینکی بودنه abiem . طفلی abiem کیان رو بغل میکنه و به صورتی که پشت کیان بهشون باشه و نبیندش ماساژش میده.     اینم یه عکس قشنگ از کیانم کنار دایی مهدی و زندایی شیما. دوستتون داریم. دایی قول بده پسرمو مح...
4 آبان 1392

عید غدیر خم مبارک

  عيد کمال دين . سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصايت و ولايت امير المومنين عليه السلام بر شيعيان و پيروان ولايت خجسته باد     کیان کوچولو عید غدیر را به همه شما عزیزان تبریک می گوید. (مرسی از عمه سودابه به خاطر این لباسای زیبا )   ...
2 آبان 1392

ساز مخالف دنیا

آموخته ام که خداعشق است وعشق تنهاخداست آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم خدا با تمام عظمتش  عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته آموخته ام که زندگی دشواراست ولی من ازاوسخت ترم...   حیف که به خودم قول دادم تو وبلاگ بچه مطلب رمز دار ننویسم وگرنه امروز جاش بود یه بیست صفحه ناله و فغان بنویسم و چهار تا قفل بزنم روش و بذارم تو وبلاگ. وبلاگ تو جای خاطرات توا کیان. جای کارای شیرین و قشنگ تو. جای اینه که بنویسم کیان خندید. کیان غذا خورد. کیان داره بزرگ میشه....     تو خوبی پسرم. تو میخندی ، تو خوشحالی...
30 مهر 1392

اولین نظر ثبت شده از بابا رضا تو وبلاگ

مگه میشه بابا رضا بیاد نظر بذاره و ما براش سور نگیریم.(نظرات قبلی رو چون با موبایل میفرستادن به دست ما نمیرسید،اینم یکی دیگه از بد جنسی های روزگاره که یه نظر خشک و خالی رم واسه ما زیاد میدونه.)حالا خدا رو شکر این یکی رسید. مرسی بابا رضا جونمی جون جون     آری ای دوست تورا میخوانم من بدون تو عبث میمانم                        عشق تو روح به جانم دادست                 این زبان قاصر ازاین گفتار است       &n...
29 مهر 1392