کیانکیان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

پسرم اسطوره دنیای منی

بابا آمد........

سلاااااااااااااااااااااااااااااام یه سلام سرحال و شنگول منگولی مخصوووووووووووووووووووص چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چون همونجوری که چند تا از دوستان عزیزم حدس زده بودن بابا رضا اومده.هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا چند روز پیش بابا رضا خبر دادن که اگه بتونن دوشنبه میان تهران تا بعد کلاس من با هم بیایم ارومیه. شب که داشتم از ارومیه می رفتم دل تو دلم نبود که بعد از سی و چهار روز عشقم رو می بینم. ( البته بماند که روزگار نامرد چشم دیدن خوشی منو نداشت و یک ویروس سرماخوردگی عظیم در حد آنفولانزا فرستاد و منو تا رسیدن بابا رضا نقش بر زمین کرد.)  وقتی تو ترمینال تهران رضا رو از دور دیدم دنیا از آن من شد. خدایا شکرت . اگر نمیومد دیگ...
7 آبان 1392

قالب وبلاگ جدید

سلااااااااااااااام، من برگشتم حتما متوجه تغییر قالب وبلاگ پسرم شدید. چند روز پیش که داشتم یه مطلب جدید برای کیان مینوشتم اتفاقی با گروه طراحان قالب وب نگر آشنا شم. خیلی وقت بود که تصمیم داشتم یه قالب جدید برای کیان سفارش بدم. وقتی با این گروه آشنا شدم و نمونه کارهاشون رو دیدم ،به قول معروف معامله مون سر گرفت . یه قالب شبیه یکی از کارهاشون سفارش دادم. فرداش کارم آماده بود. همون چیزی بود که سفارش داده بودم ولی اصلا فکر نمیکردم چیزایی که تو نظرم بود، کنار هم این شکلی در بیان. کار همون سفارش من بود ولی من نپسندیدم. فکر میکردم مثل بقیه طراحان این گروهم تغییرات انجام نمیدن. ولیییییییییییییییییییییییییی گروه وب نگر عالی ترین نمونه مشتری مدا...
7 آبان 1392

بوی بهبود به اوضاع جهان می شنوم

  سلام     متاسفانه چند روزیه که کیان کوچولوی ما سرما خورده . یه سرما خوردگی میگم یه چی می شنفین. سرفه های شدید،آب ریزش، عطسه  بی اشتهایی و..... الهی بمیرم خیلی پسرم بی حال شده و یکمی هم وزن کم کرده. مثل همیشه خیلی غصه خوردم و جوش زدم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که بالاخره بچه ها همین طوری بزرگ میشن. این روزا کار من چند برابر شده. بدو بدو زیاد دارم. یکشنبه ها هم که کارم خیلی زیاده.   امروز به هزار زور و ضرب به این فسقلی شیر دادم. عاشق غذا خوردن سر سفره است. سفره براش خیلی جذابه و نون بربری جذابتر....     بعد رفتیم حمام و کلی با آب داغ بازی کردیم. تو حموم همش سعی میکنه کف شا...
5 آبان 1392

جمعه شبامون

سلام از وقتی اومدیم ارومیه هر جمعه شب خونه مامان پریبا مهمونیه و دایی مهدی و خاله زهرا اینا شبای جمعه میان پیشمون(نه که در طول هفته اصلا نمیبینمشون،ذوق داریم ). راستش این مهمونی همیشه به من سخت میگذره و تنها دلیلشم اینه که جای خالی بابا رضا تو این مهمونی خیلی بیشتر نمایان میشه.  کیان از  abiem(در زبان ترکی استانبولی به معنای داداشم هست  و من به شوهر خاله زهرا abim  میگم.) یه کم میترسه و علتش هم عینکی بودنه abiem . طفلی abiem کیان رو بغل میکنه و به صورتی که پشت کیان بهشون باشه و نبیندش ماساژش میده.     اینم یه عکس قشنگ از کیانم کنار دایی مهدی و زندایی شیما. دوستتون داریم. دایی قول بده پسرمو مح...
4 آبان 1392

عید غدیر خم مبارک

  عيد کمال دين . سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصايت و ولايت امير المومنين عليه السلام بر شيعيان و پيروان ولايت خجسته باد     کیان کوچولو عید غدیر را به همه شما عزیزان تبریک می گوید. (مرسی از عمه سودابه به خاطر این لباسای زیبا )   ...
2 آبان 1392

ساز مخالف دنیا

آموخته ام که خداعشق است وعشق تنهاخداست آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم خدا با تمام عظمتش  عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته آموخته ام که زندگی دشواراست ولی من ازاوسخت ترم...   حیف که به خودم قول دادم تو وبلاگ بچه مطلب رمز دار ننویسم وگرنه امروز جاش بود یه بیست صفحه ناله و فغان بنویسم و چهار تا قفل بزنم روش و بذارم تو وبلاگ. وبلاگ تو جای خاطرات توا کیان. جای کارای شیرین و قشنگ تو. جای اینه که بنویسم کیان خندید. کیان غذا خورد. کیان داره بزرگ میشه....     تو خوبی پسرم. تو میخندی ، تو خوشحالی...
30 مهر 1392